#پارک_پارت_117
شادی بشکنی زد و گفت:
- یه آیس پک شکلاتی.
دِلی – آ قربون دهنت.
من – یعنی هر جا برین شکمتون تو دست و پاتونه ها.
شادی – دیگه ما اینیم دیگه.
شایانم با خنده سری تکون داد و رفت سمت بستنی فروشی.یکی یه آیس پک شکلاتی هم خوردیم و شایان من و دِلی رو رسوند دم خونه ی دِلی اینا و خودشونم رفتن.
با دِلی رفتیم توی خونه،بعد از سلام به مامان و باباش،رفتیم توی اتاقش.لباس راحتیم و گوشیم،با رژلبم رو ریختم توی کولم،پلاستیک خریدامم گرفتم توی دستم و گفتم:
- خب خانوم دِلی خانوم.کاری باری با ما نداری؟
دِلی با تعجب گفت:
- کجا؟
- خونه پسر آق شجاع…خونمون دیگه.
- نچ.بمون شام بخور بعد برو.بدون شام که نمیشه.
- بابا همین الان آیس پک خوردیم؛من که دیگه شام خور نیستم.ظهر هم زحمت دادم موندم واسه ناهار.
زد پس گردنم و گفت:
- اصلا رسمی حرفیدن بهت نمیاد.
همینجور که گردنمو ماساژ میدادم،گفتم:
- لیاقت نداری که.حالا کاری باری؟
- نه برو بسلامت.
از اتاقش اومدم بیرون و رفتم سمت مامان و باباش:
romangram.com | @romangram_com