رمان پرستار دوست داشتنی

#پرستار_دوست_داشتنی_پارت_71


يعني از دختراي شيطون خوشش مياد؟ پس مني ک اروم و سربه زيرم چي؟

اهي کشيدم..من از پويا خوشم مياد..دليل نميشه اونم خوشش بياد..‏

نميدونم متوجه حالم شديا نه ولي گفت:ولي براي من دختراي اروم دوست داشتني ان..‏

سرمو بلند کردمو ب چشماي مهربونش زل زدم..لبخندي زدو دستمو گرفت و ب سمت خروجي پارک رفتيم..‏

از بين درختا رد شديم ک صدايي از پشت سرم باعث شد وايسيم.. ‏

‏-به به خانوم عجب هيکلي داره..تو بغليـــه ‏

دست پويا دستمو فشرد ودرحالي ک برميگشت سمت صدا گفت:چ زري زدي؟ ‏

اما هم من و هم اون با ديدن پسره دهنمون بازموند..خدايا غول افريدي يا ادم؟؟

قد بالاي دومتر بود..هيکلم سه تاي پويا ميشد..ديگ من بماند..‏

پسره نه نه ببخشيد اقا غوله باديدن پويا خنديدوگفت:عه جوجو تو ک ازاين دختره گوگولي تري..‏

پويا دستمو ول کردو رفت سمت اقاغوله ک هنوز ميخنديد و محکم کوبيد تو دهنش..‏

سر پسره کج شد و چندثانيه ساکت شد..‏

ناگهان دادي زد ک پرنده هايي ک رودرخت بودن پرواز کردن رفتن..‏

اي توف اين شانس ک پارک خلوت بود..هرچند اگ شلوغم بود هم فکرکنم کسي جرئت نميکرد سمتش بياد..‏

تو ي حرکت بَسي جالب براي من پويا سريع دستمو گرفتو گفت:نرگــــس فراااااار

و منو دنبالش کشيد..همينجور گيج ب پشت سرم نگاه کردم ک با ديدن اقا غوله عصبي ک دنبالمون ميکرد از ترس سرعتمو بيشتر کردمو ازپويا جلو زدم..‏

يه لحظه يادجَک تو لوبياي سحراميز افتادم ک اون غوله دنبالش ميکرد..‏

تو اين وضعيت خندمم گرفته بود..پويا عين بچه ها کتکو زدو دَر رفت..منم همچنان دنبالش..‏

چون پسره قدغول بود..هيکلش مانع سريع دويدنش ميشد..‏

ماهم سريع ازپارک زديم بيرون تا ب يه کوچه رسيديم..کمي ايستاديم تا نفسمون بالا بياد..‏

romangram.com | @romangram_com