#پرستار_دوست_داشتنی_پارت_136
موتورو گوشه اي پارک کرديم و اسلحه بدست راه افتاديم..
پويا ب گوشي لاله زنگ زد..
مسلما شخص پشت خط شاهين بود چون پويا گفت:رسيديم..حالا بايد کجا بيايم؟
دندوناشو بهم فشرد:اره تنهاييم..
......-
-خيلي خب..
گوشيو قطع کرد وب من اشاره کرد دنبالش برم..
پشت سرش راه افتادم..کمي ک جلوتر رفتيم..نوري از پشت ديواري ک نصفش ريخته بود معلوم شد..
از روي ديوار پريديم اونور..اتيشي روشن بود و کنارش لاله ک رو صندلي با طناب بسته شده بود و پارچه اي دور دهنش بود..
قدم تند کردم سمتشو گفتم:لاله؟؟
پويا بازومو گرفت و نزاشت جلوتر برم..تا خواستم بگم ولم کنه سايه اي از پشت ديوار کناري اومد بيرون و بلافاصله صداي شاهين:خوشحالم ک اومدين..مشتاق ديدارتو
حرفشو ادامه نداد و باتعجب نگامون کرد..
تک خندي زدو گفت:نه خوشم اومد..من گفتم پليس نيارين نگو خودتون پليسين..
پويا اسلحه رو تومشتش فشردو گفت:بگو چي ميخواي؟
رفت سمت صندلي لاله.. دستشو گزاشت پشت صندلي:سند تمام دارايي هامو ميخوام..زمينام و ازهمه مهمتر عمارتم..
پويا باپوزخند گفت:بعد دوسال ياد اموالت افتادي؟
-خب ميدوني ب اين راحتي هام نبود..تو اين مدت هم بايد اعتماد رئيسو بدست مياوردم..هم کاراي برگشتمو درست ميکردم..حالام اگ لاله را سالم ميخواين فردا با اسناد برميگردين پيشم..
-اوني ک دستور ميده ماييم نه تو..متاسفانه يا خوشبختانه اموالت همه ب خزانه دولت برگشت..بهتره تو تسليم بشي..
-امکان نداره..تمام اموال من ?ميليارد ميشد..پولو برام ميارين وگرنه ديگ لاله رو نميبينين..
-واقعا فکرکردي ?مليارد پول بي زبونو دست تو ميدم؟
romangram.com | @romangram_com