#پرستار_دوست_داشتنی_پارت_132


‏-باش عزيزم..فعلا خدافظ

‏-خدانگهدار..‏

تماسو قطع کردم و گوشيو رو ميز گزاشتم..‏

پويا:‌چي ميگفت؟

‏-هيچي حالمونو پرسيدو اين ک چرا بهشون سر نميزنيم..‏

سري تکون دادو گفت:يکم بشه..مرخصي ميگيريم ميريم..‏

‏-اوهوم..خب حالا پاشو پاشو..ميخوام برم حموم

دستامو روشونش گزاشتم و ازروپام بلندش کردم..‏

باخنده گفت:اوه اوه چقدر زورت زياد شده

‏-ها؟ پليس مملکتو دست کم گرفتي..‏

بلند شد دستمو کشيدو گفت:ن خانوم سروان..حالا بيا بريم دوش بگيريم..‏

‏-بگيريم؟ :/‏

دستشو گزاشت دور کمرم و ب جلو هولم داد:بيـــــاااا

با خنده همراهش ب سمت حموم رفتم..‏

‏******‏

مشغول خوردن شام بوديم ک زنگ موبايلم باعث شد دست از خوردن بردارم..‏

اومدم بلند شم ک چون پويا ب اپن نزديک تربود دست دزار کرد و بهم دادتش..‏

خاله بود..اين وقت شب چيکار داره؟

تماسو وصل کردم‌:سلام خاله جون

‏-سلام نرگس جان..حالتون خوبه؟

romangram.com | @romangram_com