#پرستار_دوست_داشتنی_پارت_110


حدود سه دقيقه گذشت ک ازش جداشدم..دستاشو از دور کمرم برنداشت..محکم تربغلم کرد..‏

سرمو ب سينش تکيه دادم و ب صداي قلبش گوش دادم..‏

حالا نوبت من بود براي اعتراف..تو همون حالت گفتم:وقتي پدرمادرم مردن من داغون شدم..ي دختر تنها و ضعيف ک سعي ميکرد تواين جامعه خودشو محکم نشون بده..درسته عمورضا بود..اما هرچي ک بهم محبت ميکرد بازم ک جاي پدرمو نميگرفت..من نميتونستم هربار ک به مشکل خوردم مزاحمش باشم..دلم تکيه گاه ميخواست..اميدم ب نامزدم بود ک اونم بعد مرگ پدرمادرم ترکم کرد..دختر بي خانواده نميخواست..‏

سعي کردم رو پاي خودم وايستم..رفتم سرکار..سه جاکار عوض کردم تا رسيدم ب اينجا..با ديدن تو اون موقع ک مثلا ديوونه بودي باخودم گفتم حتي اگ نتونم بهت تکيه کنم..حداقلش تو برام منبع ارامشي..منبع خوشبختي..باتو بودنو دوست دارم پويا..محکم باش..اميدوار باش.. بخاطر من..بخاطر عشقمون خودتو دوباره بساز..من همه جوره قبولت دارم و باهاتم..‏

اروم زمزمه کرد:بخاطر عشقمون؟

سرمو تکون دادم..بازم اروم گفت:دوسم داري؟

‏-دوست دارم..‏

‏-حتي با وجود اين ک ازدواجمون تا پايان ماموريت امکان پذير نيست..‏

تند تند سرمو تکون دادم..لبخندي زدو گفت:منم دوست دارم..‏

با قبلي پراز ارامش سرمو گزاشتم رو سينش ک گفت:تو نامزد داشتي؟

اهومي گفتمو ماجراي بهزادو براش تعريف کردم..‏

بعد اتمام حرفام گفت:بهزاد لياقت تورو نداشت..نميدونه چ فرشته اي رو ازدست داده..‏

لبخندي زدم..ب ساعت نگاه کردو گفت:‌اوه ساعت ?شبه..پاشو بخوابيم..‏

چشمام گردشد:بخوابيمّ؟

خنديدو گفت:پس چي؟ فکر کردي ديگ تنهات ميزارم؟

سري تکون دادمو چيزي نگفتم..وقتي خودم دلم ميخواد پيشش باشم..چرا الکي مخالفت کنم؟ حالا نازکردن باشه براي بعد..‏

رفتيم تو اتاقش و من بالذت تو اغوشش رو اون تخت يک نفره بزرگ خوابيدم..‏

‏*******‏

با صداي اهنگي ارومي ک پخش ميشد ازخواب بيدار شدم..‏

کمي ب اطرافم نگاه کردم و باياداوري ديشب لبخندي رو صورتم نشست..‏

romangram.com | @romangram_com