#پرستار_دوست_داشتنی_پارت_107
تقصير خودشه..اگ الکي اخم نميکرد الان شايد ميتونست بياد پيشم..
کمي ديگ با ياسين رقصيدم و رفتم رو صندليم بشينم ک همون لحظه برقا خاموش شد وصداي دي جي اومد:خانوما اقايون ديگ وقته تانگو رقصيدنه..هريکي براي خودش پارتنر بگيره بياد وسط..
هنوز کامل رو صندلي نشستم ک تو اون تاريکي دستم توسط يکي کشيده شد..
جيغ ک نميشد بکشم اومدم چيزي بگم ک از بوي تنش فهميدم پوياست..
دستمو گرفتو اوردم تو پيست رقص..ي دستشو دور کمرم ودست ديگشو تو دستم گذاشت..
و اين شد دومين رقص تانگومون..مقاومت نکردم ک بخوام ازش دور شم..هم درست نبود هم اين ک دلم ميخواست پيشش باشم..
سالن کاملا تاريک شد..بغير نوري ک روي ايدين و لاله زوم بود و کمي اطرافو روشن ميکرد..
نفس هاي گرم پويارو کنار گردنم حس کردم..و بعد صداش ک گفت:خوشگل شدي.
اروم گفتم:تو تاريکي تشخيص دادي خوشگلم؟
متوجه منظورم شدوگفت:ببخشيد عزيزم..اعصابم بخاطر شاهين خرد شده بود..
-مگ شاهين چيکار کرد؟
-برگشته ايران
-خب اين چيش بده؟
-اينک يهويي برگشته خيلي بده..طبق قرار بايد دوماهي اونجا ميموند..حتما مشکلي براش پيش اومده ک الان برگشته راستوريستش کنه..معلوم نيست باز چ غلطي ميخواد بکنه..
-ب ايدين گفتي؟
دستمو گرفت چرخوندتم..دوباره افتادم تو بغلش ک گفت:نخواستم امروزش خراب بشه..فردا بهش ميگم..
-پس تو ازکجا فهميدي؟
لبخندشو توتاريکي ديدم ک گفت: منو دست کم گرفتي هاا..
سرمو گذاشتم رو شونشو گفتم:پويا خيلي تغيير کردي..خيلي..احساس ميکنم هنوزم ب اون پوياي سابق عادت دارم..
-يعني ايني ک واقعا هستمو نميخواي؟
romangram.com | @romangram_com