#پرستار_دوست_داشتنی_پارت_104
-نفوذ بد نزن..عمو رضا اگ ناراضي بود ک نميزاشت اصلا خواستگاري بيان..
باشنيدن صداي سلام عليک فهميديم ک اومدن دم واحد..
منو لاله هم رفتيم پيش ياسين وايساديم براي استقبال..
با ديدن پويا تعجب کردم..فکر نميکردم بياد..اما مثل اينک ب عنوان دوست صميمي ايدين اومد..
بعد تعارف براي نشستن..لاله رفت اشپزخونه تا براي چايي اوردن صداش بزنن..
منم رو مبل دونفره کنار ياسين نشستم..
سنگينيه نگاهي رو حس کردم..پويا بود ک لبخندي ب همراه چشمک برام زد..
سرمو انداختم پايين..ديوونه نميگ بقيه ميبينن يوقت..
همينطورم شد..نگام رفت ياسين..دست ب سينه نشسته بود و با اخم ب پويا نگاه ميکرد.
خندم گرفت..براي لاله اونقدر غيرتي نميشه ک براي من ميشه.
نگاه ازش گرفتمو ب جمع حاضر نگاه کردم..
دوجفت مامان باباي ايدين بودن..دراصل اون اقا خانومي ک نزديک خونه شاهين زندگي ميکنن دوتا پليس بازنشستند ک درنقش پدرمادر ايدين زندگي ميکنند..
چون قضيه لونره براي خواستگاري اينا اومدن و پدرمادر واقعيش هم جاي عمو وزنعموش اينجان..
دلم براشون سوخت..واقعا سخته تو مراسم بچت باشي ولي کس ديگ جات تصميم بگيره..
اونجور ک من فهميدم ايدين درباره شغلش گفته ک لوازم يدک کامپيوتر و موبايل داره..
نميدونم بااين همه دروغي ک سرهم کرده براي رسيدن ب لاله بعد اتمام اين مأموريت ده ساله چجوري ميخواد حقيقتو ب عمورضا بگه..من از همين حالا بابت اين قضيه نگرانم..
بلاخره لاله چايي رو اورد..طبقرسمو رسومات رفتن تو ي اتاق باهم حرف زدند..
چند دقيقه بعد اومدنشون حرف راجب مهريه و زمان جشن گرفتن شد..
???تا سکه مهرش شد..عمورضا اول گفت??? تا اما خودشون گفتن ???تا..دليلشو نميدونم..اما ب هرحال ???تا سکه شد مهرش..
براي جشن هم قرار شد جشن نامزدي بگيرند و صيغه کنن..عمورضا گفت عقدشون ميشه براي همون روز عروسيشون ک احتمالا بعد کامل کردن جهيزيه لاله و تموم کردن ترم دانشگاهش ميشه..
romangram.com | @romangram_com