#نقطه_سر_خط_پارت_19
نگام از چشمای سیاه رنگش به حلقه ی توی دستش کشیده شد و ادامه داد: پروژه ات دندون گیره، ولی برای آدم دندون گردی مثل من کمه. شاید اگه دیروز اونجوری گردو خاک نکرده بودی می شد یه کاریش کرد. ولی ...
- ...
-- اعتبارِ من چیز کمی نیست که تو اینقدر راحت نادیده اش بگیری و سر خود پاشی بری کتابارو پس بگیری.
- جسارت منو ببخشید ولی عادت ندارم زحمات خودمو به نام یکی دیگه ثبت کنم.
-- خیلِ خب. یه نگاه به این برگه ها بنداز ببین کار روی این موضوع چطوره؟
با دیدنِ موضوع ناخودآگاه ابروهام تو هم گره خورد. پروژه ای که حداقل یک سال و نیم زمان می برد و من فقط نه ماه وقت داشتم. و بابت شش ماه اضافه تر، دو ترم سنوات می خوردم و یک سال از آزمون دکتری عقب می موندم.
برگه ها رو رومیز گذاشتم و گفتم: این پروژه خیلی زمان بره. من اونقدر وقت ندارم که ...
-- پروژه ی خوبیه
- اینجوری آزمون دکترا رو از دست می دم
-- منم دیروز تو انتشارات اعتبارمو از دست دادم.
لعنت به تو که اعتباراز دست دادتو پای من ذاری نه کینه و طمع اِت.
- اگه این پروژه رو قبول نکنم چی می شه؟
-- می شه همون چوبی که لای چرخ من اومده... هرچند از دست دادنِ آزمونِ دکترا به اندازه ی از دست دادنِ اعتبار خیلی ناچیزه. من جای شما بودم قبول می کردم.
از کدوم اعتبار حرف می زد؟ اعتبار خودش یا اعتباری که دیروز تهدیدم کرده بود ازم می گیردش؟
از رو صندلی بلند شدمو گفتم : روش فکر می کنم.
با لبخندی یه وری گفت: نیازی به فکر کردن نیست. اسم شما توی لیست ثبت شده. و امضای شما پای قرار دادِ . و با چشمای ریز شده ادامه داد: خودت که می دونی انصراف از قرار داد باعث می شه 5 میلیون جریمه شی.
romangram.com | @romangram_com