#نگهبان_آتش_پارت_79
-صبرکن..
نگاهم کرد.
-سلام شما آقای..
-خودمم..
و بسته زرد رنگ دستش رو کشیدم.. متعجب نگاهم کرد.. دو سمت کوچه رو برای احتیاط از نظر گذروندم و گفتم:
-باید کجارو امضا کنم؟
دستگاه امضای الکترونیکی رو به سمتم گرفت..
-فقط اینجارو انگشت بزنید..
نفسی کشیدم و وارد خونه شدم.. خواستم پاکت رو بازکنم که گوشی توجیبم لرزید.. از جیبم بیرونش آوردم
پیام بود.. بازش کردم
"سلام.. رسید؟"
"آره کارت خوب بود.. منتظر خبر بعدیم باش.."
"چشم"
بسته رو باز کردم تمام لیست ها و برگه های که خواسته بودم.. سری تکون دادم و وارد ساختمون شدم.. نگار داشت صبحانه آماده میکرد این رو از سر و صدایی که از آشپزخونه میومد متوجه شدم.. بدون جلب توجه به طرف اتاق نریمان رفتم و آروم در زدم.. صدای خواب آلودش بلندشد
-بله نگار من هیچی نمیخوام..
در رو باز کردم و داخل شدم صدای معترضش بلند شد
-خواهش کردمااااا
بی انعطاف گفتم:
-کم چرند بگو پاشو
romangram.com | @romangram_com