#نسل_عاشقی_پارت_49
ارسین+اره میدونم یعنی اینکه دخترا برات قش و ضعف کنن
یهو صدای اترین از پشت اومد
اترین+داداش من به تو حسودیم میشه که چشمای به این خوشگلی داره اصن چشمات ادم و جادو میکنه و همین چشما دختر کشت میکنه
اتاناز و اتوسا+اره داداش اترین راست میگه
اترین با صدای اون دو تا برگشت و ی ابروش و بالا داد و این دوتا رو برسی کرد و ی بشکن زد
اترین+اهااا حالا خوشگل شدین اجی های خودم
بعد اترین دستاشو باز کرد که اتوسا و اتاناز و ارسین رفتن بغل هم منم رفتمو بغلشون کردم و یهو صدای باز شدن در اومد هممون سرمون رو اوردیم بالا که دیدیم رایان اومده رایانم بدون حرف بهمون نگاه میکرد
من-رایان تو هم بیا
رایانم اومد و مارو تو بغلش گرفت بعد از چند لحظه ولمون کرد و گفت
رایان+اتوسای بابا کو
اتوسا هم گفت+بابایی من اینجام
رایان به ترتیب بچه هارو بغل میکرد و میفرستادشون بیرون اترینم بغل کرد و گفت
رایان+اترین بابا برو بیرون الانکه مهمونا بیان تا جشن شما روتا وروجک رو بگیریم برو ماهم الان میایم
اترین+اوکی بابا من رفتم فعلا
اترین رفت و من به رایان گفتم
من-رایان اینا دیگه کین
رایان+چرا خانومم
رایان+مهلا اینا از الان اینجوری خوشگلن من نگران اینم که بزرگتر شن
من-اره الهی من به قربونشون
رایان+قربون من چی
من-من به قربون تاج سرم
اترین+اهم اهم خجالت بکشین بچه اینجاست
منو رایان با ترس از هم دور شدیم که دیدیم هر چهار تاشون با نیش باز دارن مارو نگاه میکنن
romangram.com | @romangram_com