#نسل_عاشقی_پارت_34

چشم همه حسودامون دراد

جونو دلم میره برات

مگه میشه دل تورو نخواد

یجوری میخوام تورو عزیزم

چشم همه حسودامون دراد

جونو دلم میره برات

مگه میشه دل تورو نخواد

یجوری میخوام تورو عزیزم

چشم همه حسودامون دراد

از ی طرف خیلی خوشحال بودم از طرف دیگه داشتم از گشنگی میمردم ی خانم اومد و همه رو به صرف شام دعوت کردن ایناهم مثه قوم مغول البته دور ازجون منو خانوادم و شما حمله کردم به میز غذا منو رایان هم رفتیم و روشنا رو با مهرداد اوردیم که بیان با ما غذا بخورن اخه تنهایی حال نمیداد اول مخالفت کردن ولی بعد اومدن توپ خنده بود که به هوا پرتاب میکردیم رایان خیلی شوخ طبع شده بود یعنی به جای غذا میز رو گاز میگرفتیم مرده بودیم از خنده بعد از غذا جوونا دوباره رقصیدن دیدم رامین داره با رانا میرقصه اونم تانگو به رایان نشونشون دادم که لبخند زد

من-رایان باید فکر میکردم نگاه های رانا به رامین عوض شده و همچنین رامین به رانا

رایان-بیا ی عروسی دیگه افتادیم

دیدم سینا داره با ارمیا میرقصه

من-رایان اون دوتا رو بنگر

رایان+کیا

من-سینا رو با ارمیا

رایان+شد سه تا عروسی 😂😂😂

من-😂😂😂😂😂

من-رایان

رایان+جونم

من-.. حالت خوبه

رایان+چرا بد باشم

من-ا..اخه خیلی شاد میزنی

رایان+خو شبه عروسیمه

romangram.com | @romangram_com