#نسل_عاشقی_پارت_18
رایان+مهلا ی مین وایستا من الان میام
من-باشه
رایان رفت و چند مین دیگه اومد
رایان+مهلا بیا
من-کجا میخوایم بریم
رایان+بیا میفهمی
رفتم پیش رایان رایانم دستمو گرفت و با
سرعت منو کشوند تو درختا
من-رایان عزیزم الان بچه ها نگرانمون میشن ها
رایان+....
من- ا رایان با توام ها
رایان+....
من-رایان جونم رایان عزیزم قربونت برم حداقل بگو کجا داری منو میبری
رایان+چشماتو ببند
من-چرا
رایان+ببند بهت میگم
منم چشمامو بستم دیدم چند دقیقه شد ولی خبری نیست خواستم چشمامو باز کنم که حس
کردم چیزی روی پیشونیم نشست
رایان با شیطنت فراوان+اخیش چسبید هاا
منم سرمو انداختم پایین که رایان زد زیر خنده منم با خندش خندم گرفت
رایان+خوب حالا بریم پیش بچه ها
من-باشه
چند قدم رفتیم جلو که رایان گفت
رایان+مهلا
romangram.com | @romangram_com