#ننه_سرما_پارت_91
واي!اين از همه مهم تره!
خونواده ش چي؟! چه جوري هستن؟! خواهرش رو که ديدم!
بعد از ازدواج تغيير نمي کنه؟!
آدم باثباتيه يا دم دمي مزاج؟!
واي خدا جون! از کجا مي شه اين همه چيز رو فهميد؟!
وقتي م که مي خواستم با سعيد ازدواج کنم به اين چيزا فکر مي کردم و اهميت مي دادم يا نه؟!
ترسو شدم! شايد اينم از علائم بالا رفتن سن و ساله!
تجربه!محافظه کاري!ترس!
آدم وقتي سنش زياد مي شه عاقلانه تر فکر مي کنه و محتاط تر مي شه!
يعني مي ترسه! آره! معنيش همون ترسه!
اين همه سوال فقط به خاطر ترسه!
ولي ترس از چي؟! از اينکه يه روزي ولم کنه و بره؟! از روزي که مجبور بشيم از همديگه جدا بشيم؟! اون وقت چي مي شه؟!
تنها مي شم! مثل الان!
چي رو از دست مي دم؟!
هيچي!
تازه به الانم مي رسم!
مگه اين همه سال تنها نبودم؟!
شايدم اينطوري نشه؟! چرا بايد فقط جنبه هاي منفي رو در نظر بگيرم؟! اينم حتما به خاطر اينه که عاقل تر شدم!
مُرده شور اين عقل رو ببرن!
من دوستش دارم! چرا بايد اين فکرارو بکنم؟! مي دوني الان چند تا دختر آرزوي يه همچين موقعيتي رو دارن! اون وقت من دارم چيکار مي کنم؟!
صدا زنگ Message اومد! تند موبايلم رو برداشتم و نگاه کردم!
Che moddat vaght baraaye fekr kardan laazem daary? _
«خنديدم و شماره ش رو گرفتم که بلافاصله جواب داد!»
_سلام!
_سلام.
_قول دادی جواب بَد بهم ندی! یادت هست؟
«خندیدم و گفتم»
_یادمه.
_خب حالا بگو چقدر وقت لازم داری تا فکرات رو بکنی؟
_تو تازه رسیدی خونه! فکر نکنم هنوز لباسای خیست رو عوض کرده باشی!
_عوض کردم!
_پویا بذار فکر کنم!
_آخه چه فکری؟!
_ازدواج مسئله ی مهمی یه!
_خب چون مهمه باید زود بهش پرداخت دیگه!
_مثل بچه ها حرف نزن!
_آدم وقتی بچه س روحش پاکه!
_من می ترسم پویا!
_منم می ترسم!
_تو از چی می ترسی؟!
_از اینکه با تو نباشم!
_من از اینکه با تو باشم می ترسم!
_مثل امشب تو پیاده روی جلوی آسایشگاه ؟! اونجام ترسیده بودی!سردت نبود!
_شاید!
_نتونستم مواظبت باشم که نترسی!
_چرا،اما!
romangram.com | @romangram_com