#ننه_سرما_پارت_71
توش چند تا کیسه نایلون بزرگ بود!برشون داشتم و بردم شون تو اپارتمان!چند تا بسته گوشت بود!چند تا بسته گوشت چرخ کرده!چند تا بسته سینه ی مرغ!دو بسته میگو و دو بسته ماهی!
-نمی دونستم چی شده و چی کار باید بکنم!همونجا کنار کیسه نالون ها نشستم!چرا اینکارو کرد؟چه معنی داشت این کار؟
تند شماره ش رو گرفتم که جواب داد!
-پویا؟!
-سلام!
-این چه کاری بود که کردین؟!
-سلام!
- سلام اما این چه معنی ای داره؟
-دوستی!
-اره اما...
-گفتم شاید سختتون باشه و حملش براتون سنگین!
-اخه بالاخره چی؟!من خودم باید اینکارا رو بکنم!
-شاید تا حالا!
"دیگه نتونستم جوابی بدم که گفت"
-خونه رو تمیز کردین؟
"به خودم اومدم و یه نگاهی به درو و برم کردم و گفتم"
-دیر از خواب بلند شدم.داشتم می رفتم که اول خرید کنم!
-خب حالا برین به نظافت خونه برسین!
-اما باید پولش رو...
-باشه!باشه!بعدا حساب می کنم!
-بعدا نه!الان!
-نوشتم پای حسابتون!
-کدوم حساب!
-دستمزدتون و بقیه حسابا!
-اونکه چیزی نمیشه اولا !بعدشمک من اونو نمی خوام!
-پس باشه پای بقیه ی حساب!
"وخندید"
-پویا!
"خودمم خندم گرفت که گفت"
-بهتون زن می زنم!
"یه لحظه سکوت کردم و بعد گفتم"
-مرسی پویا!
"دوباره خندید و گفت"
-خداحافظ!
-خداحافظ!
"و تلفن قطع شد!
برگشتم سر کیسه ها و نگاهشون رکدم!یه حس خیلی خیلی خیلی عالی درونم بود!حس حمایت!حس شریک داشتن!حس دوتا بودن!حس عشق!(من نمی دونم این اگه حس نکنه چی میشه)
اول خندیدم!بعد گریه م گرفت!شروع کردم به گریه کردن!گریه ی عم نبود که!پس چی بود؟!شاید از شادی!گریه گریه م که نبود!چند قطره اشک بود و بدون بغض و کینه و غصه!پس گریه ی خوشحالی بود!
هر قطره اشکی که از چشم یه دختر می چکه می تونه هزار معنا داشته باشه!
کیسه ها رو برداشتم و بردم تو اشپزخونه.
پاک کردن و تمیز کردن و تو فریزر گذاشتن شون 1.5 طول کشید.1.5 خوب!نه مثل دفعات قبل!با بی تفاوتی و از سر اجبار و فقط برای زنده موندن و بقا!چیزی که سالها برام بود!
اینبار چیز دیگه ای همراهش بود!
پویا!
پویا به همه ی کارهای قشنگش!
فصل هشتم
romangram.com | @romangram_com