#ننه_سرما_پارت_107
- نه، واقعا نه!
تو اینه نگاهم کرد و دیگه چیزی نگفت. دلم می خواست خونه خودم باشم! اونجا احساس ارامش می کردم. می خواستم تنها باشم! و فکر کنم! ب این مدت! به این چند وقت! می خواستم باز بهش فکر کنم! ده بار، صد بار، هزار بار!
کمی بعد رسیدیم. از ت ماشین به ساختمون نگاه کردم. چهره اشنا!
پیاده شدم. ژیلا از صندوق عقب ساکم رو درآورد و از توش کلید خونه رو!
ماشین رو قفل کرد. می خواست باهام بیاد بالا. بهش گفتم می خوام تنها باشم! خیلی اصرار کرد اما ازش خواهش کردم که بره.
با اکراه رفت. ایستادم تا ماشینش دور شد. بعد برگشتم طرف ساختمون! یه نگاه کوچک به پنجره ها کردم. کسی نبود! یعنی چیزی نمی دونستن؟! در را باز کردم و رفتم طرف اسانسور و رفتم توش!
و خاطره !
خاطره ها!
خاطرات!
یه هجوم وحشیانه!
با یه نگاه، هر چیزی می خواست خودشو بهم نشون بده و یه خاطره رو یادآوری کنه!
جلوشونو هم نمی تونستم بگیرم.
گذاشتم کار خودشون رو بکنن!
رفتم بالا و در اپارتمان را باز مردم! اونجام همین طور بود!
یه حمله بی رحمانه!
باید تحمل می کردم!
رفتم تو و در رو بستم و ساک ام رو گذاشتم رو زمین!
همه جا تمیز و مرتب بود. خاله مهتاب رام تمیزش کرده بود!
رفتم رو مبل نشستم.
از خودم بدم اومد! کثیف بودم! باید حمام می کردم! یه حمام چند ساعته! اون روزم حموم کردم! دوبار! می خواستم این جمله ی مادرش رو از ذهن و جسمم پاک کنم! پویا صرع داره!
وقتی اومدم بیرون، حالم خیلی خیلی بهتر بود و می تونستم فکر کنم! و باید فکر می کردم! نباید می ذاشتم فکر احاطه ام کنه! باید من فکر می کردم!
موبایل مو روشن کردم! می خواستم پیام ها رو چک کنم!
می دونستم پویا چند تا بهم پیام داده!
روشن شد وبلافاصله زنگ زد! همون زنگ ملایم و آروم!
ده تا پیام بود!
بیست تا، سی تا!
همه شون رو خوندم، ازم عذر خواهی کرده بود. خیلی خیلی زیاد! مادرش بهش گفته بود که اومده اینجا!
صدبار عذر خواهی کرده بود. ازم می خواست که باهاش حرف بزنم!
خواستم موبایل رو خاموش کنم که زنگ زد!
خودش بود!
می خواستم جواب ندم اما دلم نیومد!
باید برای اخرین بار باهاش حرف بزنم!
-مونا؟!
سکوت کردم.
- مونا خواهش می کنم تو رو خدا حرف بزن!
با یه مکث آروم گفتم:
- چی بگم؟
از تو صداش می شد شادی رو حس کرد.
- هر چی دلت می خواد، باهام دعوا کن! فحش بده اما حرف بزن!
- مگه چیزی برای گفتن مونده؟
- من یه دنیا حرف نگفته برات دارم!
- ما وقت یه دنیا حرف رو نداریم!
- اول ازت عذر خواهی می کنم! زیاد زیاد! به خاطر اومدن مادرم و اینکه نمی دونم چه برخوردی باهات داشته و چی گفته!
- چیزی نگفتن! برخوردشون هم بسیار خوب بود! یه صحبت دوستانه!
- ببخش! ببخش! ببخش! نباید این اتفاق می افتاد! خودمو یه بچه ننه می بینم و از خودم خجالت می کشم! با مادرمم دعوا کردم!
- کار خیلی بدی کردی!
romangram.com | @romangram_com