#ننه_سرما_پارت_103

احساس سبکي و بي وزني مي کنم!

مي رم بالا!

رو ابرهام!

و لاي يه توده ي پنبه اي گم مي شم!

فصل دوازدهم



_چقدر طول مي کشه؟!

_دارن انجامش مي دن! مراحل اداريه! آقاي متين داره سريع کاراشو مي کنه!

_الان دو ساعته!

_تموم مي شه!

_ژيلا!

_بگو!

_هيچي!

_خسته اي؟

_نمي دونم!

_دراز بکش!

_امروز چند شنبه س ؟

_چهارشنبه!

_پنج روز !

_زودتر نمي شد! موافقت نمي کردن!

_الان تمومه همه چيز؟!

_تمومه!

_پس چرا نمي آن؟

_مي آن ،صبر داشته باش!

_خيلي به زحمت افتادي ! نمي خواستم تو رو درگير کنم!

_ديوونه!

_به خاطر همه چي ممنون!

_تشکر نکن! يه سر قضيه خودم بودم!مثل سگ پشيمونم الان!

_ديوونه!

_همه ش تقصير من بود!

_مگه من بچه بودم؟!

_شروعش با من بود!

_پس کي تموم مي شه!

_تموم مي شه! خيلي زود!

_بيرون چه خبره؟

_خاله مهتابت خيلي زحمت کشيد! تمام آپارتمانت رو تميز کرد و چيد! ريخته بودنش به هم!

_مي ريم خونه ديگه؟!

_خونه ي من!

_نه ژيلا! خونه ي خودم راحتم!

_تنها بري اونجا چيکار؟!

_خونه ي خودم راحتم! آزادم!

_فعلا دراز بکش!

_مگه خيلي ديگه کار داره؟

_نه ولي تو دراز بکش!

_تو اينجايي ؟

_آره،هستم ! خيالت راحت باشه! بيا! بگير بخواب! داغون کردي خودتو!


romangram.com | @romangram_com