#نغمه_عشق_پارت_40

_جدی می گی؟

با شور عجیبی حرف می زد.گفتم:

_چه جوری؟

الناز :آرش راضی شون کرد.باورت می شه من و سعید قراره جمعه عقد کنیم.

_به این زودی؟

الناز:آره.

بعد گفت:

_ولی مامان و بابا گفتن اگه رفتم دیگه حق ندارم ازشون کمک بخوام.گفتن دیگه فراموش می کنن الناز دخترشونه.

_با این حال می خوایی باهاش ازدواج کنی؟

الناز:آره.خب معلومه.من سعید رو خیلی دوست دارم.

_درکت می کنم ولی این کارت زیاد درست نیست.باید از راهش وارد می شدی.

الناز:این تنها راهش بود.راستی نغمه تو که تا جمعه می آی؟

_پنجشنبه کلاس ندارم.احتمالا پنجشنبه می آم.

الناز:ممنون.خب برو دیگه کاری نداری؟

_نه.به همه سلام برسون.

و بعد با هم خداحافظی کردیم.خب کار الناز هم جور شده بود و به خواسته اش رسید ولی چرا اینجوری؟

خوشحال بودم.گوشی رو برداشتم و به مامان و بابا زنگ زدم و گفتم که همه چیز رو به راهه و بابا گفت که برای پنجشنبه برام بلیط می گیره و توسط دوستش که توی دفتر مسافرتی شیراز کار می کنه برام صبح پنجشنبه بلیت رو می آرن.امروز ه شنبه است و فردا چهار شنبه.شب راحت خوابیدم و صبح طبق معمول بلند شدم و رفتم دانشگاه.توی دانشگاه امید منتظرم بود.گوشه ای نشسته بود و به در نگاه می کرد تا منو دید برام دست تکون داد.منم رفتم پیشش.گفت:

-سلام.

_سلام.

رفت کنار تا من کنارش بشینم و گفت:

_حالت چطوره؟

_خوبم.شما چطورین؟

یکم مکث کرد و گفت:

_می تونم یه خواهشی بکنم؟

_بگو.

امید:به من نگو شما.

بعد از توی کلاسورش یه پاکت درآورد و داد به من و گفت:

_این مال شماست.

_این چیه؟

امید:بگیرش بعدا می فهمین.

پاکت رو گرفتم و گذاشتم توی کلاسورم و بعد با هم رفتیم کلاس.

آخر کلاس امید باهام خداحافظی کرد و رفت.منم وسایلم رو جمع کردم و راهی خونه شدم.تا رسیدم خونه مُردم.رفتم تو و بدون اینکه لباسم رو دربیارم نامه رو باز کردم.چقدر خوشبو بود.بوی عطر محمدی می داد.بازش کردم.یه نامه بود برای من با این متن:

"سلام نغمه می دونم که با خودت فکر می کنی چقدر گستاخم ولی باور کن عشق از آدم موجودی متفاوت می سازه. نغمه خیلی با خودم کلنجار رفتم به خودم گفتم یه حس زودگذره ولی نبود.شبها توی قرص ماه تو رو می بینم که آروم و قشنگ با اون چشمهای وحشیت بهم لبخند می زنی. نغمه باور کن تا به حال هیچ وقت اینجوری نشده بودم.قلبم مثل قلب دونده ای است که خیلی دویده اما تپش قلب من از دویدن نیست ازعشقه. نغمه می خوام مرد زندگیت باشم.می خوام آخرین جرعه جام زندگیمو در کنار تو و با تو بنوشم.ای زیباترین شقایق.دوستت دارم."

"دیوانه تو امید "

چندین بار نامه رو خوندم.هر جمله رو چدین بار تکرار کردم.این چی بود؟یک نامه عاشقانه؟مسخره ات ولی من نامزد دارم. آرش ؟!نه من امید رو دوست دارم پس آرش چی؟من به آرش گفتم بهم خیانت نکن ولی حالا خودم...

صدای اف اف رشته افکارم و پاره کرد،بلیت روآورده بودن اما زودتر از موعد موقرر.فردا ساعت الناز بعدازظهر پرواز داشتم.بلیت رو گوشه ای پرت کردم و دوباره نامه رو خوندم.این نامه چه معنی می تونست داشته باشه جز ابراز علاقه امید به من؟یعنی امید به من علاقه داره؟من چی؟آره منم امید رو دوست دارم.اصلا تحمل دانشگاه بدون امید برام غیر ممکنه.این دیگه چه حسی بود که توی این چند وقته پیدا کرده بودم؟یعنی به همین زودی یه عشق به وجود می آد؟در عرض چند روز؟به دلم رجوع کردم. احساس کردم یه جوری شدم،یه حس عجیب در من به وجود اومده بود،دنیا رو یه جور دیگه می دیدم همش چهره قشنگ و مردونه امید در نظرم مجسم می شد.چرا دارم گریه می کنم؟مگه چی شده؟خدایا چرا من اینجوری شدم؟امید چرا باید توی زندگی من پیدا بشه؟لعنت به من.منی که نامزد دارم و باز...

ولی من که کاری نکردم اصلا چرا باید جواب امید رو بدم؟ولی قلبم چی؟احساس تازه به وجود اومدم چی؟با اونها چه کار کنم؟آخ قلبم داره تند تند می زنه،مگه آدم چند بار زندگی می کنه؟من امید رو دوست دارم نه آرش رو.من به عشق امید و به عشق دیدارش صبح بلند می شم نه آرش .اگه آرش واقعا منو دوست داشته باشه از زندگی ام می ره بیرون. آرش منو ببخش تو خیلی خوبی ولی من به همون اندازه که تو خوبی بدم.باور کن آرش دست خودم نبود،اصلا نفهمیدم چطوری اینطوری شد؟ آرش من بهت خیانت کردم.دلتو شکستم ولی باور کن کاری نمی تونم بکنم.دیگه شب شده بود بلند شدم و رفتم جلوی پنجره و به ماه خیره شدم.انگار نگام همه چیز رو خوند.احساس کردم داره باهام همدردی می کنه.گفتم:

_سلام،منم نغمه .ماه قشنگ من یه سوال ازت دارم.عشق چیه؟چه جوری آدم می فهمه عاشق شده؟جوابی نشنیدم،گفتم:

_می دونم چی جواب می دی؟عشق از نگاه تو فقط می تونه با یه نگاه جون بگیره.مثل عشق آرش به من و عشق من به امید .تو بگو این چه حسیه که تازگیا تو خودم احساس می کنم؟!اینها نشونه چی می تونه باشه جز عشق؟!من نامزد دارم. آرش که خیلی هم منو دوست داره.ولی من آرش رو نمی خوام من امید رو می خوام.من فقط یه بار حق زندگی دارم.این حق منه که دنبال چیزی برم که دلم دنبالش می ره،ولی دل آرش چی؟من که خودخواه نبودم تو بگو چه کار کنم؟


romangram.com | @romangram_com