#نغمه_عشق_پارت_1
فصل اول
"دکتر جاوید به اورژانس"،"دکتر جاوید به اورژانس"
دارن صدام می کنن وسایلم رو جمع می کنم و از اتاق کارم بیرون می آم.من دکتر نغمه جاوید هستم.یکی دو سالی می شه که توی این بیمارستان کار می کنم.وقتی کارم توی بخش تموم شد دوباره به اتاقم برگشتم تا روپوشم رو عوض کنم و برم خونه که در زدند،گفتم:
_بفرمایید!
در به آرامی باز و بسته شد ومن باز مشغول جمع کردن وسایلم بودم و گفتم:
_بفرمایید گوشم با شماست.صدای ظریفی گوشم را نوازش کرد و گفت:
_قلبم خانم دکتر.
یه لحظه احساس کردم قلبم از حرکت ایستاد،صدای الناز بود،اونم الناز من.سرمو بلند کردم،آره درست حدس زده بودم خودش بود تو چشاش خیره شدم و گفتم:
-قلبت چه مشکلی داره؟
لبخند قشنگی زد و گفت:
_می تپه خانم دکتر،اونم فقط برای شما.
بهش نزدیک شدم وگفتم:
-دردت درمون نداره باید بسوزی و بسازی.
دیگر نتونستم خودمو کنترل کنم و بغلش کردم.اینکه در اون لحظه من و الناز چه حالی داشتیم بماند فقط همین قدر بگم که گریه امونم نمی داد.باورنکردنی بود.الناز رو به روم ایستاده بود.
-کجا بودی؟!
الناز:پیش تو،همیشه و همه جا.
-پس چرا من نمی دیدمت؟
الناز:می دیدی
_الناز کجا رفتی؟چرا رفتی؟!
کنارم نشست وگفت:
_تو که می دونی من نمی خواستم برم سعید مجبورم کرد خب منم سعید و دوست داشتم.
بعد آهی کشید و گفت:
_ولی ای کاش نمی رفتم.اونجا خیلی چیزا رو تجربه کردم.
بعد دوباره بغلم کرد و گفت:
_نغمه من اونجا خیلی سختی کشیدم.سعید اونی نبود که با من اومده بود خیلی عوض شده بود،دیگه منو دوست نداشت. اصلا منو نمی دید خیلی سعی کردم کمکش کنم ولی تو منجلاب نادونی خودش غرق شده بود.نغمه من همه چیزمو از دست دادم.
_این چه حرفیه پس من چی ام؟
الناز:اگه تو هم نبودی که من دیگه می مردم.
یه دفعه انگار که چیزی یادش اومده باشه گفت:نغمه!؟
_جان؟!
الناز:امید؟!
نگاهش کردم و گفتم:هیچی.
الناز:یعنی چی؟
آروم گفتم:نمی دونم.
الناز:ازدواج نکردی؟
لبخند تلخی زدم و گفتم:نه.
الناز:چرا؟
_چون هنوزم دوستش دارم،چون هنوزم بوی نفساشو احساس می کنم.فکر می کنم کنارمه.همیشه و همه جا مثل یک حامی،یه پشتیبان.
الناز:می فهمم.
romangram.com | @romangram_com