#موژان_من_پارت_5

- دليل كار ديشبت و .

- من كه گفتم ازش خوشم نمياد .

- اين كه بهانست . مگه وقتي اومد خواستگاري نديديش ؟ چرا تا قبلش عيب و ايرادي نداشت ؟ ما مجبورت كرديم ازدواج كني ؟ ما ازت بله رو به زور گرفتيم ؟ آره مُوژان ؟

- نه بابا اينجوري نبوده .

- پس چي بوده ؟ تو هر چي بگي من قبول ميكنم چشم بسته تو فقط بهم دليلش و بگو . مُوژان تو كار كوچيكي نكردي بابا . مسئله آبروي دو تا خانوادست . اگه فقط من و مادرت بوديم ميگذشتيم ازش ولي الان پاي آبروي خانواده ي صبوري هم در ميونه . آخه تو چه فكري كردي كه اونجوري از عروسي فرار كردي و زير همه چي زدي ؟

چشمه ي اشكم دوباره جوشيد لبم و به دندون گرفتم و سر به زير و پشيمون فقط به حرفاي بابا گوش ميدادم . حق داشت كار بچه گانه اي كرده بودم ولي خوب مسئله ي يه عمر زندگي بود نميخواستم تا آخر عمرم به خاطر تصميم عجولانه و از روي لجبازيم خودم و سرزنش كنم . دوباره صداي بابا من و به خودم آورد :

- مُوژان گوشِت با منه ؟

- بله بابا .

- خوب بگو منتظرم .

- هيچي ندارم كه بگم . حرفاي شما درسته . ولي ناراحت نيستم كه اين كار و كردم . ميدونم اگه اين كار و نميكردم پشيمون ميشدم .

- رادمهر مشكلي داره ؟ چيزي شده بينتون ؟

سرم و به طرفين تكون دادم و گفتم :

romangram.com | @romangram_com