#موژان_من_پارت_24
تهديد كنان دستم و بالا آوردم و نشون دادم كه ميخوام بازم نيشگونش بگيرم كه قدمي به عقب برداشت و به حالت تسليم دستاش و بالا آورد و گفت :
- من تسليمم تورو خدا دوباره نيشگون نگير .
از حالت التماس گونش خندم گرفت لبخندي روي لبم نشست و دستم و پايين انداختم اونم دوباره لبخند مهربونش و به لب آورد و گفت :
- تو شيطونكي . اونم فقط شيطونك من .
با اين حرفش انگار دنيا رو بهم داده بودن . صورتم و به طرفش برگردوندم . اونم توي چشمام خيره شده بود يهو صدايي افكار و احساساتمون و پاره كرد . رادمهر دوست احسان بود با همون چهره ي جدي خاص خودش داشت به سمتمون ميومد گفت :
- احسان عموت صدات ميكرد مثل اينكه كارت داشت .
احسان با اومدن رادمهر كمي دست پاچه شد به خوبي از رفتارش ميتونستم اين و تشخيص بدم . انگار داشت دنبال كلمات ميگشت كه دوباره رادمهر گفت :
- بد موقع مزاحم شدم ؟
ميخواستم بهش بگم بله خروس بي محل . چي ميشد 5 دقيقه دير تر ميومدي ؟ با اخماي تو هم نگاهم و به چهره ي بي تفاوت و بيخيال رادمهر دوختم . احسان لبخند مهربونش و دوباره به لب آورد و به سمت رادمهر رفت دستش و دور شونه ي رادمهر حلقه كرد و گفت :
- اين چه حرفيه بيا با هم بريم ببينيم عمو چي كارم داره .
بعد نيم نگاهي به سوي من كرد و گفت :
romangram.com | @romangram_com