#موژان_من_پارت_16


- عروسيش و به هم زدي لابد ميخواي بياد منت كشي ؟

بابا دوباره دخالت كرد و گفت :

- مونس جان ما با هم حرف زديم عزيزم .

مامان سرش و پايين انداخت و چيزي نگفت . دوباره آروم گفتم :

- امروز بهش زنگ ميزنم و يه قرار باهاش ميذارم .

- خوبه

تنها كلمه اي بود كه از دهان بابا خارج شد . اين سكوتشون از هر چيزي بدتر بود . حداقل كاش سرم داد ميزدن يا دعوام ميكردن . كاش انقدر خوب نبودن !

بعد از خوردن ناهار براي اينكه كمتر فكر و خيال كنم پيشنهاد دادم خودم ميزو تميز كنم . بابا و مامان براي استراحت به اتاقشون رفتن و منم مشغول تميز كردن ميز و آشپزخونه شدم . اول همه ي ظرفارو توي ماشين ظرفشويي چيدم و بعد ميز ناهار خوري و آشپزخونه رو سر و سامون دادم . وقتي كارم تموم شد دوباره به اتاق خوابم پناه بردم . روي تختم نشستم و كلافه سرم و توي دستم گرفتم . بالاخره بايد بهش زنگ ميزدم . گوشيم و برداشتم و قبل از اينكه دوباره ترديد به سراغم بياد و پشيمون بشم شماره ي رادمهر و گرفتم . 4 تا بوق خورد ولي جوابي نداد نا اميد شده بودم داشتم قطع ميكردم كه با بوق 5 ام بالاخره صداش و شنيدم . مثل هميشه عادي بود . شايدم يكم بي تفاوت تر . گفت :

- بگو ميشنوم .

از اينكه انقدر بيخيال بود حرصم گرفت ولي به روش نياوردم و گفتم :

- سلام


romangram.com | @romangram_com