#مهمان_زندگی_پارت_79
- دنبالم بیا !
و با قدمهایی پر از اعتماد به نفس از او دور شد. سایه مستاصل ودرمانده به دنبالش راه افتاد وپشت سرش وارد دفترش شد
درحالی که روی صندلیش می نشست آمرانه دستور داد:
در رو پشت سرت ببند -
او هم اطاعت کرد وپس از بستن در کنار میزش ایستاد
به صندلی تکیه زد ودرحالی که دستهایش را درهم قلاب می کرد درصورتش زل زد وگفت:
- خوب ادامه بده ،میشنوم!
اینجا راحتر می توانست حرف دلش را باهر لحنی که بخواهد به او بگوید به همین دلیل مصمم گفت:
- من قبلنم گفتم می خوام کلاسمو عوض کنم شما هم اصرار داشتید حتما اینکارو کنم
- اصرار داشتم ولی نه حالا که یکماه از ترم گذشته
- من می تونم جبران کنم
با تمسخر گفت :
- تو اگه نتونی هم اون آقا خودش پاست می کنه ،مشکل من اون بیچاره ایه که قراره جای توبیاد کلاس من
با بی تفاوتی شانه بالا انداخت وگفت:
- این مشکل خودشه
با آرامش گفت :
- مشکل منم هست ،چرا که قبول کردم اون به کلاسم بیاد
- اما...........
- اما واگر نداره ،تو که گفتی از اون کلاس خوشت نمیاد
- از حکومت نظامی تو که بهتره
پوزخندی زد و با آرامشی ساختگی گفت:
- یعنی غیر قابل تحمل تراز کلاس شل وول ارجمنده ؟
با غرور ولجبازی گفت:
- بله همین طوره ،.....حاضرم هرچیزی رو به جای تو وکلاست تحمل کنم ، از هردوتون متنفرم !
با خشم به روی میز کوبید وگفت:
- حالا که اینجوری شد مجبوری منو تحمل کنی تا کلاس ارجمند رو ،حالا هم برو بیرون
- ولی استاد ........
عصبانی حرفش را قطع کرد وگفت:
- کافیه دیگه ،نمیخوام دراین مورد حرفی بشنوم ،فراموش نکن که نمره میان ترمت دسته منه واگه بخوای همینجوری بهام لجبازی کنی یک صدم هم میان ترم برات رد نمی کنم
romangram.com | @romangram_com