#مهمان_زندگی_پارت_71
قبلا هم گفتم که چقد تحت فشار بودم-
آرتین نفسش را با خشم بیرون داد وگفت :
- اما تومتوجه نیستی که بزرگترین اشتباه زندگیت و مرتکب شدی ،اشتباهی که هیچ جوری قابل جبران نیست
می دونم ،اما توی اون شرایط خانواده ام از هر چیزی برام مهمتر بودن-
-حتی از جوانی وشادابی خودت ؟
قرارنیست توی این زندگی من چیزی رو از دست بدم-
ولی تو در کنار آرمین از بین می ری سایه!-
آرتین تو خیلی دو پهلو حرف می زنی ، تو و خانواده ات چی رودارید از من پنهون می کنید
آرمین با اینکه مشغول صحبت با پدرش بود ولی شش دانگ حواسش پیش او و آرتین کار می کرد
آرتین نگاهی به آرمین انداخت وگفت :
_ همه چیز واضح و روشنه سایه !. تو فقط باید چشماتو باز کنی وببینی! .....ببینی که آرمین هیچ علاقه ای به تو نداره ،یعنی اصلا نمی تونه داشته باشه !اون شخصیت خشک وخشنی داره که برای تو غیر قابل تحمله و تو رو خیلی زود خسته وافسرده میکنه
- اما من هیچ توقعی از اون ندارم
- تا کی می تونی نسبت به این همه رفتار سرد بی تفاوت باشی
آرمین از جا برخاست ورو به پدرش گفت :
-ما دیگه می ریم
آرتین نگاهش را از او گرفت وبه آرمین دوخت وگفت:
- کجا؟...... تازه که سرشبه ، من با بچه ها قرار گذاشته بودم برم کلوپ که به خاطر شما کنسلش کردم
آرمین سرد و بی احساس گفت :
- من که تمام روز تو رو می بینم ،پس نیازی نبود به خاطر من قرارتو کنسل کنی
- منم دلتنگ تو نبودم فقط به خاطر سایه عزیز بود که امشب کلوپ نرفتم
سایه هم از جابرخاست وبا لبخندی رو به آرتین گفت :
- منو شرمنده خودت نکن آرتین ،من هیچ وقت راضی نیستم به خاطر من برنامه هات بهم بریزه
آرتین چشمکی زد وگفت :
- فدای سرت!
آرمین چشم غره ای به او رفت وگفت :
- به جای اینهمه بامزگی ،اون طرحهایی رو که یک هفته ست دستته سریعتر بررسی کن وتحویلشون بده
بلند شد وبا اعتراض گفت :
- تو هم که فقط بلدی ضد حال بزنی !...آخه داداش من ! تو خونه که جای بحث در مورد کار نیست
- می تونی بگی کی وقتشه ؟ تو شرکت که بند نمیشی ، تو خونه هم که جاش نیست .....
romangram.com | @romangram_com