#من_پلیسم_پارت_3
خیر سرم به خودم دلدارى میدادم.تقه به در زدمو خیلى سربه زیر وارد شدم.آروم یه کلمه مثل سلام از دهنم دراومد که خودمم نشنیدم!
همونطورى سرم پایین بود.دیدم هیچ صدایى نمیاد.منتظر بودم سرهنگ بگه بیا تو دخترم.ولى دیدم نخیر انگار نه انگار وارد شدم....
شاید سکته مکته زده باشه....!!!
واى . . با این فکرم آروم سرمو وحشت زده آوردم بالا... ......!!!!
یااااااا خداااا ااااا!اینجا چه خبره؟
فکمو که داشت میوفتاد به زور جمع کردم.خودم فهمیدم قیافم چه ضایعى شده ولى دیگه کار از کار گذشته بود!!!
سرهنگ سرفه اى کردو بالاخره بعد عمرى صداش دراومد:لطفا بنشىینید ستوان!!
یه نگاه دیگه به جمعیت روبروم انداختم. . .ددم یاندى. . .بین این همه سببیل کلفت کجا بشینم اخه!؟ !؟یکى بلند شد و جاشو به من داد. .
اخیش خدا خیرت بده مررررررررررد. . .سایت از زنو بچت کم نشه!حالا ىه همچىن چىزاىى!..
میز کنفرانس اتاق سرهنگ 24نفره بود.همش پر بود یعنى تقربا تمام درجه دارا و نداراى بخش جراىم جمع شده بودن!!!
آروم نشستم و منتظر شدم.البته کار دیگه هم نمىتونستم بکنم!!!شخصى که واسم بلند شده بود یکى از ستوانایى بود که تاحالا ندیده بودمش.ریش انبوهش نمیذاشت ببینى چه ریختىه!
بقیه هم بجز من و یه خانم دیگه که اونم ندیده بودم همه مرد بودن.تو رده سنى 20تا60 سال!! !!از سروان و ستوان گرفته تا سرهنگ و سرگرد!یهو دو هزارم افتاد که بعله!!ریحانه جون !به خاطر رشادت هات ىه مامورىت دىگه افتادى!!!
حالا اىن چىزارو ولش کن!منو بگو با چه اعتماد به نفسى با اون پشمام نشستم جولو ىه مشت مرد!!سىبىلاى من از اىن مردا پرپشت تره!!!.... البته همشون ريشو سىبىل داشتن.واسه همين زياد نميتونستم بفهمم کى به کيه!!
حالا اگه ميخواستم دقت کنم که نميشد!
ميگفتن دختره ندىد پديد و هيزه تاحالا مرد نديده نشسته زل زده به ما..
يه جورايى خوب نبود که نگاشون کنم بلکه بشناسمشون....
اىن جماعتم که چشاشون حکم دهنشونو داره!
يعنى همون که فکرشون ميره اونورى.
درحالى که منه بدبخت يه جا ديگه دارم با خودم ميجنگم که کدوم آقاهه سرهنگ احمديه!!!!
اىىىىىىىىوووووووول فهميدم چجورى بفهمم.
romangram.com | @romangram_com