#من_پلیسم_پارت_2
با خنده به بحثاى تموم نشدنىه مرىم و راضىه نگاه مىکردم.دونفر از ادمترى ادماىى که میشناختم !!مریم یه دختر شوخ و بامزه که البته لاهرکسى صمىمى نمىشد و به وقتش چنان جدى که گاهى منم یادم میرفت این همون مریمه که ما بهش مىگىم مرىم گاوه!!!آخه هىکلش خىلى درشته.اصالتا کرده.به خاطر هیکل درشتش و صورت اخموش همیشه میزارنش تو گشت ارشاد.همین مریم بود که باعث شد من پلیس شم!!!
راضىه ىه زن دوست داشتنى.گاهى واقعا به شوهرش حسودىم مىشه.فکراى بد نکنىنااا.از بس خانومو آرومه!همىشه اگه مشکل داشته باشم اون سنگ صبورمه و کمکم مىکنه.عاشق پسر شیطونشم هستم.علیرضاى کوچولو شیش سالشه.
هم اتاقیاى خوبى دارم.جفتشون مهربوننو مثل خیلیاى دیگه تظاهر به خوبى نمیکنن.!واقعا با خدان!منم خداروشکر میکنم که گیر اون آدماى ریا کار نیفتادم!!!
اما من ریحانه محمدى ستوان یکم.باىد اعتراف کنم قیافم به هىچ عنوان به هوشم و عقیدم و خودم نمیخوره!!بخاطر مامان خشک مذهبم دست به هیچ جا نبردم.منظورم قیافمه.صورتم پره و به هیچ عنوان اجازه ندارم اصلاح کنم.از پر مویى شبىه گوریلم!!
البته نه به این شدت ولى ابرو هاى کلفت و سیبیلاى تابدارم و موهاى مشکى روى لپم خیلى تو ذوق میزنه.دست و پامم که دىگه نگو.ىه دختر 2١ساله که علاوه بر پیچ شده تو چادر و مقنعه مشکى صورتشم مشکیه!!!مریم میگه هروقت میبینمت یاد گوریلاى نه می افتم.!!!چیکار کنم؟ حریف مامانم نمیشم.خودم چادرمو دوست دارم و خیلیم بهش اعتقاد دارم ولى افراط مامانم دیونه کنندس!!!
-هوووووى باز تو رفتى پیش قلى خان؟
- مرض بگیرى مریم.داشتم از خودم تجلیل مىکردم.
- اهان بخاطر پیدا کردن الاغ مش قلى خان بهت تبریک و تجلیل مىگم.
- خاک توسرت که حرف زدنم بلد نىستى!!! ...
با بچه ها سر و کله میزدم که صداى در همرو ساکت کرد.مریم صداشو صاف کرد و جدى شد :- بفرمایید.
از لاى در کله ى سرهنگ احمدى اومد تو.واى انقد مرد نازنینى بود که نگو بیشتر از چشام بهش اعتماد داشتم.یه مرد تقرىبا 50ساله با موهاى جو گندمى.دخترشم همسنم بود.یه روز که اومده بودد اداره حسابى باهام رفىق شد!اسمش زهرا بود.اون از خاطراتش با باباش میگف من از ماجراى قشنگ وارد شدنم به پلیس!!
هممون به سرهنگ سلام کردىم.جوابمونو دادو یه راست اومد سمت میز من:احوال قهرمان؟؟؟
- ممنون سرهنگ.چیشده یاد فقیر فقرا کردىن؟؟
- اختیار دارین.حالا جدا از تعارف پاشو بیا اتاقم که با قهرمان بازیت واسه خودت کار درست کردى!!!
-مگه چیشده؟؟ اتفاقى افتاده؟ میخوان بیرونم کنن؟؟
- نه دختر خوب.چه خبره دونه دونه بگو.پاشو بیا باید توجیهت کنم.
خودش رفت و منو با ىه دنیا نگرانى جا گزاشت!!!
با حرفاى چرت و پرت مریم استرسم بیشتر شد.خدا خیرشون بده.ده دقیقه نشده بود ه تو دلم احساس مفید بودن پیدا کرده بودم!!!شر شر عرق میریختم.پىشونیم زیر مقنعه کرپم خیس بود.به اتاق سرهنگ رسیدم.
خودمو صافو صوف کردم و چنتا نفس عمیق کشیدم<<هـــــیــــــش.. .آروم باش ريحانه.تو مقاومى.هنوز نمیدونى چى میخواد بگه....پس آروم باش>>
romangram.com | @romangram_com