#من_دیوونه_توام_پارت_5
بعد از این اهنگ برگشتم دستامنو مشت کردیم و به هم دیه زدیم خخخ عادتمون بود از 1دبیرستان که باهم بودیم برامون عادت شده بود ادی:نوچ نوچ فنچا اخه این اهنگ بود مرتیکه فقط زر زر میکرد.
وقتی توهین به آرتا وانتونز تتلو و جیز بند میشد ما 4 نفر معروف به کله پوک ها. آتیشی میشدیم البته ادی یه بار که این ح رو به کوری"کوروش یکی از عضوی از گروه وانتونز"زد
تو خونه افتادم دنبالش تا میخورد زدمش ولی باز هم براش چاره نشد ما 4 نفر با چشمای آتیشی داشتیم نگاش میکردیم که یهو نگاش به ما 4 نفر کرد.بهش مهلت ندادیم هممون میزدیمش من بهش فوش میدادم نازی میزدش سانی غرغر میکرد اتی هم میزد .ادی بزور فقط زد کنار خیابون که شتک نشیم انقدر زدیمش که خودمون خسته شدیم ادی:چرا یهو رم میکنید بعد پیاده شد و گفت:من اینجا امنیت جانی ندارن سوار نمیشم
نفس:چرا به آرتا اینو گفتی؟
ادی:ارتا؟
نفس:برا چی بهش گفتی داره زر زر میکنه؟
ادی:اه خو راست گفتم دیه..
داشتیم پیاده میشدیم که ادی گفت:غلط کردن اون داشت سخن درست میگفت ما هم از روی رضایت یه سری تکون دادیم.امد نشست تو ماشین اهنگ سانسور از tm bax امد ماهم شروع کردیم به رقصیدن که جلوی در آتی اینا ادی زد رو ترمز که آتی هم با خداحافظی رفت البته اینم بگم که دوستای من با ادی راحت بودن مثل یک برادر چون همیشه خونه ما پلاسن همه ی اعضای خانواده من راحتن
بعدش هم سانی و نازی رو رسوندیم بعد رفتیم خونه خدمون اووف ساعت 8 ته وارد خونه شدم:درود بر شیوا خانوم و اقا نیما احوالات شما خوب هستین تر خدا خودتون ناراحت نکنین از جاتون بلند نشین تر خدا من معذب میشم مامان:بزار 5 مین برسی بعد خونه رو با صدات بترکون
نفس:چقدر به من لطف دارید واقا شرمنده ام انقدر من و خجالت ندید
بابا:بیا اینجا وروجک هنوز نیومده خونه رو ترکونده
منم با یه پرش خواستم بپرم تو بغل بابا که به چی زیر پام مچاله شد که با مخ امدم رو زمین همین که سرمو اوردم بالا دیدیم آدی رفته تو بغله بابا بببببله کار خودشه
ادی:مگه تو خودت ناموس نداری که میخای بپری بغل عاقا نیما
نفس:برو گمشو بابا خودمه
مامان:بحث نکنین نفس تو بیا بغل من
منم باشادی پریدم بغل مامان خخخخ که همون موقع زری خانوم"مستخدم خونمون که از موقع ای که من و ادی کوچیک بودیم امده خونمون"گفت شام اماده من و ادی هم از پله های خونمون که مارپیج بود و به سمت اتاق خواب میرفت اتاق من بعد از 3 تا در به اتاق من میرفت و اتاق بغلی اتاق ادی بود و آخر راه رو اتاق مامان بابا بود کلا خونه ما 6 تا اتاق خواب داشت وضع مالیمون توپه توپه پریدم تو اتاق پر عروسکم همین که رفتم به خرسیم سلام دادم فکر میکردم خرسی ادمه خخخخ خو اتاق من خیلی بزرگ بود یه تخت مشگی با رو تختیه مشگی که روش گل قرمز داشت یه جوری بود که انگار گلاش میرخت رو زمین
فرشم هم از سر رو تختیم هست که مثلا یه کاسه که گل ها توش میرخت.کنار اتاقم یه پنجره بود که رو به حیاط بزرگ خنمون باز میشد و کل خونه دیده میشد. یه کمد یک کناری از اتاقم بود که پر لباس بود پرو به روی تختم میز آرایشم بود که پر لاک و لوازم آرایشی بود و بدلیجات و طلا رو به روی پنجره هم یه مبل مشگی قرمز هم بود گوشه اتاقم یه گیتار به رنگ چوب بود که عاشقش بودم موقع هایی که تنها بودم میزدم یک طرف تختم پا تختی بود اونور تختم خرس قرمزم بود با پاپیون مشگی و گوشه اتاقم یه سرویس بهداشتی و حمووم مجزا داشتم البته همه اتاقا داشتن
و روی پا تختیم هدفون و هنزفیری قرمز با لپ تاب مشگی اپل
اوووف دهنم کفید فک نمیکردم انقدر وسایل داشته باشم لباسمو دراوردم و هرکدوم و انداختم یه جا از رو لباسام رد شدم یه شلوار بلند ادیداس مشگی قرمز با یه بولیز آستین کوتاه که روش یه دختر نشسته بود که دستش سیگار بود به رنگ قرمز اون دختره مشگی بود. موهای بلند طلایمو باز کردم و با کلیپس بستم رفتم حال نداشتم این همه پله رو برم نشستم رو پله ها قیژی رفتم پایین در هین پایین رفتن با صدای بلند گفتم یوهو که با صدای بلندم مامان بابا ادی امدن جلوی پله ها وایستادن که مامانم زد تو صورتش گفت:وای خاک توسرم این چه وضع امدن حداقل تو که ادم نمیشی بدون سر و صدا بیا که ما هول نکنیم
بعد بدون توجه رفت پشت میز بابا و ادی هم یه لبخند زدن رفتن ای خدا فک کنم من سر راهیم خانواده به جای این که به فکر من باشن به فکر خودشونن که یه وقت هول نکن
ای خدااااا
وقتی چشمم به میز افتاد این حرف ها یادم رفت نشستم کنار ادی جای همیشگیم حمله کردم به غذا ما یه عادت بدی که داشتیم اول باید سوپ میخوردیم که نیم ساعت باید طول میکشید بعد از چند دقیقه غذای اصلی میخوردیم 1 ساعت باید طول میکشید بعد اب یا ابمیوه میخوردیم البته این قانون رو مادر پدر من نزاشتن مادر پدر بابا گذاشتن که مامانم چون با خانواده شوهرش خوبه میگه ما هم باید رعایت کنیم اییی خدا وقتی چشمم به لازانیا افتاد حمله کردم با دهن پر که دورش چرب شده بود و به علت لخت بودن بیش اندازه موهام ریخته بود درم دیدم صدا قاشق چنگال نمیاد سرمو که اوردم بالا با قیافه عصبی مامان روبه رو شدم
مامان:نفسسسسسس این چه وضع غذا خوردن مگه 100بار نگفتم اینجوری نخور هانننن
بابا:بابا شیوا ول کن بچمو از دانشگاه امده خسته گشنش بود خوب تو خونه خودش راحت نباشه پس کجا راحت باشه؟
romangram.com | @romangram_com