#من_دیوونه_توام_پارت_49


آرتام هم نامرد هم تا خر خره دستشو کرد تو عسل و اورد کرد تو دهنم داشتم میوردم بالا دیه واقا سری یه گاز گرفتم فرستادم بیرون و بعد حلقه هامونو دستمون کردیم با تشویق مردم رفتیم سر جامون

وقتی اتی و نازی عقد کردن دختر و پسر جووون ریختن وسط و فامیلا ها هم رو سر ما هی کادو میدادن هی ماچ میکرد اه اه حالم بهم خورد بعد کلی کادو گرفتیم خخخخ همینجور که نشسته بودیم که دیجی گفت عروس دومادا بیان وسط

ارتام امد جلوم بایستاد و گفت:افتخار میدی نفسم

من:اوخ اره قر تو کمرم فراوونه

خلاصه دست تو دست رفتیم وسط و یه اهنگ برا تانگو گذاشت

داشتیم خیلی نرم حرکت میکردیم که ارتی گفت:مرسی که شدی نفسم

من:ارتاام مرسی که هستی

ارتا:دوست دارم و بعد اهنگ تموم شد همه برامون دست زدن یهو یک صدا خوندن آدرین ساناز ببوس یالا یالا آدی هم خم شد و چشماشو بوسید

بعد گفتن آرش نازنین و ببوس یالا یالا آرش هم پیشونیه نازی رو بوسید بعد گفتن

سپهر اتنا رو ببوس یالا یالا سپهر هم رو موهای اتی رو بوسید بعد گفتن

آرتام نفس رو ببوس یالا یالا

گفتم الان گونمو بوس میکنه برخلاف تصورم کوتاه لبمو بوسید همه گفتن اوییییییی

واییی خدا برای اولین بار اب شدم بعد دعوت شدن برای شام رفتیم تو باغ دیگه 4میز دونفره بود که پره غذا بود نشستیم پشت میزا ما وسط بودیم به فیلمبردار گفتیم نمیخاد غذا خوردن عکس بگیره فقط از میز غذا عکس گرفتن آرتام:خانومم بخور فدات شم منم بشقابمو پر میگو کباب و جوجه کردم بعد کلی خوردن رفتیم تو جایگاهمون باز نشستیم تا ساعت2 برنامه داشتیم الان هم ساعت 12 بعد وهمه امدن چراغا خاموش و بعد یک نفر نورانی داشت میومد یهو هی ابشار میزدن و بعد کیک 5 طبقه امد و اهنگ تولد گذاشته بود خخخ چه جالب تولدمو یادشون بود کیک و گذاشتن جلومون یکی از کیکا نوشته بود تولدت مبارک خانومم 4تایه دیگش اسمامون بود با عکسامون خیلی خوشگل بود رو به ارتی:مرسی اقایی

ارتی:قابل خانومم رو نداره. فوت کردن و بریدن کیکم وارد سن 24 سالگیم شدم

بعد بریدن کیکمون و پخش کردن کیکا تا ساعت1طول کشید

رفتیم عروس کشوون اهنگو تا خر خر زیاد بود و از اینو سبقت میگرفتیم جلوی خونه ما ترمز زدن.بعد خداحافظی با مهمونا مامان با گریه امد جلو:الهی خوشبحت بشی مادر و تو بغل مامان شر شر اشک میرختم و بعد بابا امد با یه بغض سنگین گفت آرتام نفسمو میسپرم به تو بعد بغلم کرد تو بغله بابا ضجه میزدم و بعد آدرین امد:خواهری مواضب خودت باش اگه مشکلی پیش امد بدون همیشه من هستم

تو بغل ادی گریهم انقدر با صدا بود که مردم دلشون به هال من سوخت تک تک دوستام امدن تو بغل نازی یه ذره بیشتر موندم

آرتام بزور منو برد تو خونه خونمون تو یه برج بود که 30 طبقه بود ما طبقه 25 بودیم وقتی خونه رو دیدم کفم برید عجب چیزی ساخته مامی پذیرای ست قهوه ای بود با پنجره بزرگ که تگبرج میلاد قشنگ معلوم بود آشپزخونه با ست سفید مشگی بود 3 تا اتق خواب داشتیم یکیش برای کارمون بود یکیش برا بچمون خخخخ اتاق خوابمون هم بنفش کبود بود خیلی خوشگل بود عکسمون هم رو در و دیوارامون بود ارتام از پشت بغلم کرد و گفت:هالا برا خودم شدی و منو رو دستاش بلند کرد و برد رو تخت



اون شب بهترین شب زندگیم بود.صبح با احساس درد بلند شدم.دیدم ارتام خوابه اخی چه ناز خوابیده یهو چشاش باز کرد و گفت سالام عزیزم درد نداری

من نه خوبم میرم حموم

ارتی:برو عزیزم

از حموم که امدم خیلی سبک شدم یه تاپ شلوارک قرمز پوشیدم رفتم تو آشپز خونه آرتام نشست و رو پاش من و نشوند و گفت خانوم شدنت مبارک

من:مرسی


romangram.com | @romangram_com