#من_دیوونه_توام_پارت_25
ارتی:گفتم بدونی
سامی:اصن نفس خودت بگو با کی میخای بیای؟
بعد از ح سامی ارتام یه نگاه تحدید امیز انداخت که عین سگ ازش ترسیدم من:سامی فعلا وسایلام تو ماشینه ارتامه پس با همین میام
سامی:خو وسایلاتو...
سانی:سامی بسسس کن من میام پیشت و روبه ما کرد و گفت سوار شید بریم دیر شد و خودش سوار ماشین سامی شد
"آرتام"
مرتیکه عوضی خجالت نمیکشه شیطونه میگه بزنم شتکش کنم هااااو
نفس:ارتام روشن کن اهنگو
منم با اعصابی داغون روشن کردم همینجور داشتیم به اهنگای نفس گوش میدادیم که گوشیم زنگ خورد
مهراد "پسر خاله ام"من:سلام داداش چطوری
مهراد:به ارتام خان حالا بدون من میری صفا سیتی دیه اره
من:به جون تو یه دفعه ای شد
مهراد:برو خودتو سیا کن بچه جوننن
من:حالا دیر نشده بیا خوب
مهراد:کجای کاری داداش ما با بچه ها تو راهیم
من:دروغ میگی کی میرسین؟
مهراد:شب نزدیکای 12
من:اکی همه هستین دیه؟
مهراد:اره خواهرت هم داریم میاریم
من:وظیفته
مهراد:پرو فعلا شرت و کم کن مزاحمم شدی
من:گمشو بی ادب
مهراد:فعلا بای
من(با حرص)خداحفظ
romangram.com | @romangram_com