#من_دیوونه_توام_پارت_13
ارتی:اگه دروغ بگید باید 1 روز با لباسای گل گلی بیایین بیرون
من:اکی مشکلی نیست
و بعدش به ادی چراع زد و کنار بستنی فروشی وایستاد
و بعدش ارتی رفت به تعداد بستنی گرفت
همینجور که داشتم بستنی شکلاتیمو میخوردم ارتی گفت:ادرین؟
ادی:هان
ارتی:این دوتا جلوی مامان باباشون از این اهنگا گوش میدن
ادی:کدوم اهنگا؟
ارتی رو به من کرد و گفت:اسمه اهنگه چی بود؟
من:تتلو سناریو
ادی:اره داداش مامان هم میخاد عقاید اونو عوض کنه ولی بابا نمیزاره نیگه جوون هر کاری دوست داره بکنه
ارش:نازی چی؟
ادی:اره باووو اینا خجالت سرشون نمیشه نه تنها نازی و نفس سانی و اتی هم جلوشون گوش میده
من و نازی بعد از تصمیم گیری رو به اون دوتا گفتیم ما رو باید کول کنید
اون دوتا:چی؟؟
ادی:داداش با بد کسایی در افتادی تو شمال پدرتونو در میارن
ارتی:هی چی کنیم داداش باید زودتر میگفتی
نفس:هرکی با ما در افتاد
نازی:ور افتاد
نفس:و شما هم استثنا نیستید
ارتی:نشونت میدم
من:منتظرم
وهمه رفتیم سوار شدیم ارتی اول ارش و رسوند بعد نازی و اخر سر هم من که همون موقع ادی هم امد و فردا قرار شد بریم شمال اون هم چی ساعت7 منی که دانشگاه رو یجوری تنظیم میکنم که ساعت 11 به بعد دانشگاه برم حالا ساعت 7 باید بیدار شم
بعد از مسواک زدن لخت رفتم تو رخت خواب نمیتونم لباس خواب بپوشم
romangram.com | @romangram_com