#لج_و_لجبازی_به_سبک_من_و_تو_پارت_95






رها:فرمایش؟؟؟

هامان:اِ میگم دلتون خواست حرکت کنید...

-و اگر نخواست؟؟؟

هامان:رها چرا جواب نمیدی؟

بی شخصیت بد جور زدتم تو دیوار

رها:جواب منم همینه!

ایول،هه هه بخور...رادمان اومد سمت شیشه من و زد بهش؛شیشه رو کشیدم پایین...

رادمان:رائیکا بیا برو دیگه ...

حرفش تموم نشده نگهبان پارکینگ سر رسید...یکم دقت کردم...اِ اینکه پلیسه!!!آخه پارکینگ خیلی بزرگ بود و از قضا سر باز هم بود...پلیسه آژیری که رو ماشین شخصیش بود رو فعال کرد و با صدای اون هامی و رادی یهو صاف وایسادن...

جناب پلیسه:خانوما مزاحمتون شدن؟

رها پیاده شد و منم به تبعیت ازش پیاده شدم...

رها با یک حالت مظلوم گفت: وای خدارو شکر اومدین جناب سروان؛این آقایون هم مزاحممون شدن هم اینکه....

به اینجا که رسید به من نگاه کرد تا یک چی بگم،نمیدونم از کجا ولی بی اختیار پروندم...

-هم اینکه این ماشین دزدیه و مال یکی از بچه های فامیلمون هست...

اوه اوه چی بلغور کردم...

پلیس:پس چرا به ما اطلاع ندادید؟

رادمان:آقا دزد کدومه؟!این ماشین مال منه و ایشونم دختر عمومه...

رها:خوب اون دختر عموته من چی؟!

اِ هجب خریه با پام محکم کوبیدم رو پاش...

-نه آقا من کجام مثل ایشونه؟قیافه من به این میخوره؟

romangram.com | @romangram_com