#لج_و_لجبازی_به_سبک_من_و_تو_پارت_90
-چی خودشه؟!؟!
+این....
بعد هم شروع کرد به تعریف کردن نقشش ...ایول خیلی باحال بود...
-رها اینجوری که مارو میشناسن
+بیا بریم تو اتاقم ببینم چی دارم...
رها از اتاقش یک کلاه گیس مشکی چتری با لنز آبی بهم دادو خودش یک کلاه گیس بلوطی بلند با لنز سبز گذاشت...اَ چقدر عوض شدیم...من که خودم معمولا از لنز خاکستری استفاده میکردم و اولین بار آبی گذاشته بودم...
-دست مرسی
+دمت جیز!!!
با ماشین من راه افتادیم سمت اون مکان که حالا فهمیدیم رستورانه...ماشین رادی رو تو پارکینگ دیدم و به رها گفتم که ماشین رو یک جوری پارک کنه که رادمان هیچ رقمه نتونه ماشینش رو حرکت بده....رفتیم داخل،دور تا دور رستوران رو نگاه کردم که چشمم افتاد به دوتاشون که رو یک میز چهار نفره نشسته بودن...
-میگم نکنه رها اینا یک قرار کاری دارن؟
+قرررااااررر
دستم رو گذاشتم رو دهنش...
-اِ ساکت
+نه بابا اگر قرار داشتن که تا الان اومده بود..
-آره حتماً....
رفتیم نشستیم رو یک میز سه نفره که نزدیک میزشون بود....
منو رها کنار هم نشستیم و مِنو رو گرفتیم جلومون...هنوز چند دقیقه نگذشته بود که ۷-۸تا دختر با لباس های افتضاح رفتن سمت اون دوتا،دلم برای رادمان میسوخت ولی از قدیم گفتن تَر و خُشک با هم میسوزن...یکی از دخترا که مانتو صورتی داشت رفت جلوی هامان و با یک لحن لوس گفت:وای سلام عشقم...
یکی دیگه که مانتو زرد داشت رو به رادمان ادامه داد:رادمان جون گفته بودی مشکی میپوشی...
منو رها داشتیم ریز ریز میخندیدیم آخه رادمان از ظهر همون پیرهن شلوار قهوه ای تنش بود...
چند تا از دخترای دیگه ریختن سر اون دوتا دختر اولی...
romangram.com | @romangram_com