#لج_و_لجبازی_به_سبک_من_و_تو_پارت_68






-پاشو یک آب به دست و صورتت بزن بریم...

پیچوندن رها کار سختی بود زیادی تیز میزد

رها:با کی میخوای بری این موقع صبح؟

دیدین گفتم!!!!

-اوف،راستش رها رادی زنگ زد گفت بیام پیشش

رها یک لحظه رفت تو فکر:از اول میگفتی ،حالا کجا هست؟

-عقایدتون عین همه،اونم اینجاست

+باشه من میرم،تو هم برو پیش رادمان؛بعد هم بگو برسونتت

-تو از کجا فهمیدی؟

+ناسلامتی هفت ساله با هم دوستیم

+نخیرم تو خیلی تیزی

-حالا هرچی کار نداری؟من میخوام برم

-واقعا میخوای ولم کنی؟!!!!

+پس چی کار کنم؟

-وایسا یک لحظه...

زنگ زدم به رادمان و ازش آدرس گرفتم...معلوم بود رها کلافه شده..

-رها میای خونه ما؟

+نه حسش نی ؛میرم خونه

-باشه،خداحافظ

باهاش دست دادم و از همون جا مستقیم رفتم پیش رادی...نشسته بود و به رو به روش نگاه میکرد.در کل اصن تو باغ نبود؛ آروم رفتم کنارش نشستم.

romangram.com | @romangram_com