#لج_و_لجبازی_به_سبک_من_و_تو_پارت_52
رادمان دستش رو برد جلو و رها هم همین کار رو کرد...اما دقیقا لحظه آخر دستشو فرو کرد تو موهای رنگ شبش ....
رها:اوع اوع حد اسلامی رو رعایت کن
رادی:با این سر و وضع میخوای حد اسلامی رعایت کنی؟؟؟
سام راد نذاشت رها جواب بده و سلام کرد....من هم به تلافی برخورد عمو یک سلام سرد کردم ...اما رها شروع کرد:سلامخوبی سامی؟؟؟
سامی:سلام میس رها،احوال پرس...
یکم دیگه خوش و بش کردن که علنا من داشتم خودزنی میکردم....بعد هم با کلی سلقمه زدن به رهی رفتیم بالا.....
-بروبچ من اومدم....
رومینا:کوش؟؟؟؟
-کی!!!!؟؟؟؟؟
یانا:خره دیگه!
هامان دوباره مثل عجل معلق سر رسید :خودتی!!!
یانا خودش رو زد به خیابون علی چپ:اِ شما اینجایین؟؟؟
هامان:نه روحمه اومده ببینه حالت چطوره!!!!
حوصله کل کلشون رو نداشتم واسه همین پریدم وسط بحثشون
-بچه ها جمیعا خفه!!!خوب همین جا نفری یک دست لباس اسپرت میپوشیم و بعد هم تز پنجره میریم رو تاپ و حیاط
هامان:من چی بپوشم؟؟
رها:اوع اوع این جمله مختص دختراست
-بچه ها وقت نداریم ساعت نه شد الان شام سرو میشه ها،تو هم یک لباس اسپرت رنگ تیره بپوش تا تو سالن چراغ قرمز نزنی
هامان باشه ای گفت و رفت تو اتاق خودش تا لباس عوض کنه ...برو بچ هم نفری یک دست لباس برداشتن منم یک تونیک و شلوار ورزشی مشکی پوشیدم...
اول از بقیه آماده شدم و رفتم تو سالن تا به قول خودم سر و گوشی به آب بدم و هم هامان رو صدا کنم....همش فکر میکردم که الان تا برم داخل اتاق هامی باید مثل این رمانا لباس تنش نباشه اما زرشک آماده وایساده بود...یک تی شرت مشکی جذب با شلوار مشکی آدیداس و یک بافت قهوه ای
romangram.com | @romangram_com