#لج_و_لجبازی_به_سبک_من_و_تو_پارت_47
ماکان:شلام خاله،مسی خوفم
-آ فدای تو نفسم برم من،عشق منی به خدا...
پرهام محکم زد تو کمرم
-آخ چته؟؟؟
پرهام:بی ادب،کی با داییش اینجوری حرف میزنه؟؟؟
-من پرهام جون
+کی به داییش میگه پرهام که تو دومیشی؟؟؟
-بهت بگم جعفر قلی؟!؟!
+نه همون پرهام خوبه!!!!!
همینطور داشتم با پرهام یعنی دایی کوچیکم که مجرد هم هست و استاد دانشگاه کل کل میکردم که پوریا دایی بزرگم که ازدواج کرده و اسم خانومش نادیاست و عشق من یعنی ماکان پسرشه پرید وسط
پرهام:چطوری دایی؟؟؟
-ای میذگر
نادیا:بچه تو هنوز یاد نگرفتی مثل آدم بحرفی؟؟؟
-وا زندایی تو قبلا طرف من بودی ها
نادیا:برو بابا ،قبلا ،قبلا بود.... الان بیا ماکان رو بگیر که من رو کشت
-بیا بغلم عشقم....
محکم بوسش کردم که صدای نازش در اومد
ماکان:خاله تکوندیم
-اون ترکوندمه نفسم
پرهام:این دوستات همشون مجردن؟؟؟
romangram.com | @romangram_com