#لج_و_لجبازی_به_سبک_من_و_تو_پارت_30


-مگه کلید ندارین؟!؟!

رها:داشتن داریم،ولی تو به دلایلی باید بری بالا

-اِ این چرت وپرتا چیه؟؟از در میریم

ورتا:باید به خاطر یک چیزایی تنبیه بشی..بعدم به صورت خیلی نا محسوس اشره کرد به هانا

-من نمیرم

رها:رائیکا زود، تند، سریع بپر بالا!!

-رائیکا و کوفت !!همینه که هست من نِ می رم...

ترلان:رائکا جونم برو دیگه ساعت چهار صبحه

-بابا مامانش اینا بیدار میشن ها

ملودی:مامانش اینا رو رد کردیم برن فقط یانا و یلدا داخلن

-ای درد ،حیف که حوصله کل کل ندارم...کیفمو پرت کردم تو بغل رها و مایکی وارد میشود(بچه ها مایکی یکی از لاک پشت های نینجاست )برای بالا رفتن از درخت و دیوار استفاده کردم تا سر دیوار،خودمو کشیدم بالا و در آخر خیلی شیک و فانتزی پریدم پایین و چیک...

-بچه ها بیاید تو...

خوب حالا دوباره باید از دیوار رفت بالا تا اتاق یانا ویلدا

رومینا:هانا تو میتونی از دیوار بری بالا؟؟؟هانا:نه نمیام همینجا میمونم

رومی:باشه،پس کیکم بیار...بعد هم یک جعبه صورتی داد بهش

ترلان:بچه ها من رفتم....و از دیوار رفت بالا و ما هم دنبالش...وقتی رومینا هم رسید خیلی آروم در بالکن رو باز کردیم و رفتیم تو...یانا یلدا آروم خوابیده بودن...با اشاره رها اون بادکنکایی که باد کرده بودیم به صورت همزمان با سوزن ترکوندیم و چند دقیقه بعد قیاف یلدا و یانا بود که آدم رو مجبور میکرد به خندیدن...





ورتا:چطوری عشقم؟!؟!

یانا:بــــــــــــــــــچـــــــــــــــــه هااااا

-جانم آجی؟؟؟ تولدت مبارک،خوبی؟؟؟

یلدا:زهر مارو خوبی ساعت چهار صبح اومدید تبریک تولد میگین؟؟؟

romangram.com | @romangram_com