#لج_و_لجبازی_به_سبک_من_و_تو_پارت_23
رها:کادو رو بیخی،پول بده؛و یک چیه دیگه ما میخوایمیواشکی بریم خونشون و ســـــــــــــــــوپرایـــــــــــــــــز
-اون وقت چطوری میخواین برین خونشون آی کیو؟؟
+دیوار!!!
-رها خل شدی؟!؟!
+حالا ولش،ساعت یک اونجا باش
-خسته نباشی
+زنده نباشی
-کوفت،من نمیتونم بیام
+یعنی چی؟!؟!پایه ثابت خرابکاری های من تویی،اون وقت نمیخوای بیای؟؟
-آخه امشب عمه میاد خره
+به من هیچ ربطی نداره ،یک طوری خودتو برسون...بعدم قطع کرد...با اینکه خیلی دلم میخواستبرم،ولی خوب عمه میاد،شیطونه میگهشیطونه زیادی میخوره میگه...بیا اینم از درگیری های ذهن من...اوه اوه اوه هنوز ساعت نه شبه تا ساعت دو کلی مونده،آلارم گوشیمو رو دوازده تنظیم کردم ولالا........................
با صدای سگ از خواب بیدار شدم،،،،وای سگ؟؟؟راستی من که از سگ نمی ترسم!!!تازه الانم که تو اتاق خودمم...پس نتیجه میگیرم،کار چند تا احمق به اسم ترلان،رها و رومیناست...صدای آلارم رو قطع کردم..ً......هوممم حالا چی بپوشم؟؟؟بعد از اینکه موهامو شونه کردم و دست و صورتم رو شستم رفتم سر کمد...یک بافت آبی_ مشکی تا روی زانو با شلوار آبی و شال مشکی،با کیف آبی....طبق معمول اول آرایش؛یک سایه آبی نفتی با یک خط چشم نازم مشکی+یک رژ قهوه ای تیره براق...ایول چه جیگری شدم!!!موهامو بستم و یک مقدار از جلوی موهام رو ریختم تو صورتم...بعد از پوشیدن لباسا دوباره یک نگاه تو آینه کردم..ایولا ایولا ایولا(شرط میبندم نصف بیشترتون با ریتم رفتین+----+)یوهو قربون خودم برم،چه جگریم من!!
آترین:کم برا خودت نوشابه باز کن
-به کوری چشم تو،دروغ میگم بگو دروغ میگی
+آجی ناز خودمی دیگه
+تو هم خیلی خوشتیپی داداشم
بابا:اوه اوه چندتا از این هندونه ها رو بدین من نگه دارم...مامان و بابا رو دیدم که کنار در وایساده بودن؛سریع پریدم بغل بابا
بابا: بچه تو از سنت خجالت نمیکشی؟؟؟
-ای بابا این چند روز چه گیری دادین به سن من.....
مامان:زود باشید ساعت دوازده شد تا برسیم شده دو
romangram.com | @romangram_com