#لج_و_لجبازی_به_سبک_من_و_تو_پارت_171


ورتا:نخوری منو، معلومه طبق معمول ایرانسل!





یک نفس عمیق ،میگم ها عمیق از اعماق وجودم کشیدم، ای خدا زلیلت نکنه ایرانسل که تا دم در ملاقات با عزرائیل بردی منو!

تا نفس گیریم تموم شد چشم هام رو باز کردم که دیدم این اَجنبی ها دارن با تعجب نگام میکنن، زرشـــک! حالا بیا و درستش کن...

-هان؟ چتو شده؟

ملودی:حالت خوبه؟

-من خوبم، تو خوبی؟

ملی این بار فقط سر تکون داد و سرش رو انداخت پایین. ولی بقیه بچه ها بلانسبت بز زل زدن به من،ای خدا...

وسط چیکار کنم ، چیکار نکنم من صدای فرشته نجاتم اومد.

رادمان:رائیکا غذا امادست اگر با بچه ها کاری داری بیا بگو

ای رها به قوربوت بشه داداشم!

-بچه ها رادمان کارم داره فعلا.

همزمان یک نگاه از اونا که میگن خر خودتی بهم انداختن و شروع کردن به صحبت با هم...

-آی فدات رادی، منو از دست این عتیقه ها نجات دادی. حالا چیکارم داری؟

-هیچی گفتم اگر کاری با بچه ها داری بگو

-اوکی تو برو بگو غذا رو بیارن...راستی غذا چیه؟

-پیتزا

-ای جــان!

-میدونستم دوس داری، حالا زود باش

-اوکی...

خوب، حالا من چی بگم؟ بیخی میرم بالا هرچی سر زبونم اومد میگم! یک صندلی گذاشتم رو به جمعیت و روش وایسادم.همه داشتن میرقصیدن و هیچ کس متوجه من نبود، دِ بیا اگر الان آمریکا موشک بزنه، اگر الان اسرائیل هواپیما جنگی بفرسته ، اگر الان ننه اصغر پلش سیبیل هاشو بزنه...

romangram.com | @romangram_com