#لج_و_لجبازی_به_سبک_من_و_تو_پارت_163
اشکی که تو چشام بود رو با دست پس زدم و با بچه ها و بقیه شروع کردم به رو بوسی....
مامان:گات گرل جونم بیا بشین رو این مبل.
با دست اشاره کرد به مبل کرمی راحتی خونه که زیر پرده قهوه ای بود؛ با دیدن کیک شکلاتی واقعا درحال پرواز بودم، یک کیک شکلاتی دایره ای که تمامش کاکائو بود و دور تا دورش قلب های سفید وانیلی داشت...
رو مبل نشستم و بچه ها دو طرفم نشستن. یک سمتم رها بود و سمت دیگم ترلان...
به شمع های بیست و دو سالگی کرم رنگ روی شمع نگاه کردم و تو دلم آرزو کردم این آزمون رو قبول بشم....
تولد با خوبی تموم شد و بعد دادن کادو ها که اون کیف زرشکی که حالت چمدونی داشت و یک پاپیون بزرگ خاکستری روش داشت بد چشمم رو گرفت! خدایی خیلی ناز بود...
بچه ها به جای اینکه تک تک برام خرید کنن پول هاشون رو گذاشته بودن رو هم و یک نیم ست طلا که حالت دوتا قلب تو هم بود گرفته بودن...
مامان وبابا هم که پول دادن و آترین یک ست چیزای تزئینی، عمه و هانا هم یک ادکلون و یک دستبند نقره...
با اینکه هیچ آمادگی از قبل نبود اما شام رو بیرون خوردیم و بعد اون همه درس واقعا برام عالی بود....
+ر ائیکا زود باش رادمان اومده!
تو همون حالت که روسری خاکستریم رو حالت دار می بستم جیغ زدم :چی چی اورده؟
تا اینو گفتم مامان با حرص بیشتری گفت:زودباش!
خخخخخ همه رو دیوونه کردم؛ آخرین نگاهم رو و آینه انداختم،اوممم خوبه!
یک ساپورت خاکستری با مانتو فیروزه ای بلند که تا پشت پام بود و یک دختر ناز پشتش داشت به اضافه اون کیف ست مانتو؛لنز های خاکستریم رو هم گذاشتم و بعد یک خط چشم مشکی و پوشیدن کفش های پاشنه دو سانتی خاکستری راه افتادم سمت ماشین آق داداشم....
_سلام داداش جونم
رادمان:کوفت سلام دو ساعته کجایی؟
_داداشی...
+حیف تولدته! بچه پرو
romangram.com | @romangram_com