#کما_پارت_15
باشه میرم میرم از این جا
راهی نمونده دیگه واسه ما
دیدی چه ساده رفتیم تو خاطره ها
( ایندفه می رم از سپید نجم )
یه قطره اشک از گوشه ی چشم دختره اومد پایین ، با دست پاکش کرد و خندید و گفت :
لامصب بعضی از این آهنگا کاری با آدم می کنه که آدم توهم می زنه شاید یه شکست عشقی تو زندگیش داشته خودش خبر نداره ...
زدم زیر خنده ، اینو راست می گه ... یعنی الان این بهاره ؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!
رفتم جلو و به صفحه لب تاپ نگاه کردم ، این که صفحه نود و هشتیا هست ، بالای صفحه رو خوندم :
خوش آمدید, هميشه بهار.
یعنی این الان همون نویسنده همون رمانست ؟؟؟؟؟!!!!!!!!
واقعا ؟؟؟؟؟؟!!!!!!!
باور نمیشه آخه توی سایت زیاد ازش خوشم نمیومد ولی از نزدیک که دیدمش خیلی به دلم نشست ، دختر بامزه ایه ...
نشستم و نگاه کردم ببینم چی کار می کنه ، فهمیدم توی دو تا سایت مدیره اصلا بهش نمیومد که مدیر سایتی باشه ...
یه دفه از جاش بلند شد ، با زانو افتاد روی زمین ، قیافش سرخ شد و انگار که یه بغض سختی داره ... اشک توی چشماش جمع شد ... این الان چشه ؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!! شونه هاش خم شد ، زد زیر گریه ... این چش شد یه دفه؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!
دیوونه شده ؟؟؟؟؟؟!!!!!!!
آخی سنی هم نداره تو این سن عقل از سرش پرید ...
یه دفه خوشحال از جاش پرید و بشکنی زد و گفت :
آخ جون حسشو گرفتم ...
پرید پشت لب تاپ و شروع کرد به تایپ کردن ... رفتم جلو و خوندم ... ایول ادامه رمان رو داره تایپ می کنه ...
ای بابا تازه فهمیدم این جنگولک بازی ها رو واسه چی در آورد ... علی موقعی که فیلم شکنجه سارا رو می بینه عکس العملش همینی که بهار انجام داد بود ... یعنی واقعا صحنه های احساسیشو انجام می ده ؟؟؟؟!!!!!!
قبلا خودشم می گفتا منتهی من باور نمی کردم می گفتم مگه میشه آدم تو واقعیت از این کارا کنه !!!!!!!!
پس بنده خدا راست می گفت ...
romangram.com | @romangram_com