#رمان_خدا_عشق_را_واسطه_کرد
#رمان_خدا_عشق_را_واسطه_کرد_پارت_88


حقیقتا سلیقه کارلو در زمینه لباس های مردانه خوب و قابل قبول و برای فرانکو بهترین ها رو انتخاب کرده بود ،





شلوار کتان سفید با پیراهن چهارخانه قرمز رنگ ، تیشرت شکلاتی رنگ با شلوارک کتان کرم رنگ ، کت اسپرت آبی روشن که به شکل بامزه ای آستین هاشو تا آرنج بالا داده بود به همراه پیراهن سفید و شلوار جینی همرنگ و همجنس کت ،





مجموعه ی انتخاب های کارلو برای پسرک چشم تیله ای بود .





پاکت های خرید رو کارلو داخل ماشین گذاشت و دوباره به خرید ادامه دادیم ، این بار میخواست برای بچه ها کفش بخره ،





کتانی صورتی رنگ و یک جفت کفش عروسکی سفید برای آنجلا ، کتانی شکلاتی و کفش اسپرت سفید برای فرانکو خریداری شد .





کارلو اما قصد داشت برای خودش هم خرید کنه ، وارد فروشگاهی که متعلق به یک برند معروف لباس مردانه بود شدیم ،





مبلمان زرشکی که بسیار نرم به نظر می رسید چشمک می زد که بیا روی من بنشین ،





روی مبل نشستم ، یعنی زلزله هم بیاد من حاضر نیستم از روی این زرشکی گرم و نرم بلند بشم ،





اطرافو نگاه کردم ، کاغذ دیواری شیری رنگ که موج بسیار ساده در عین حال زیبایی داشت دیوارهای فروشگاه رو پوشانده بود ،





تمام پرسنل فروشگاه پیراهن زرشکی با شلوار شیری رنگ به تن داشتند ، با مبل و دیوار خودشونو ست کرده بودن !



romangram.com | @romangraam