#خیابان_یکطرفه_پارت_1

– آخ . . .

نگاه مات و مبهوتم چرخ خورد و روی دست راستم نشست گلدون شکسته توی دستم جا خوش کرده بود . ترس به وجودم نشست . سست و لرزون قدمی به عقب برداشتم موهای مشکیش زیر نور اتاق برق میزد . انگشتای کشیده و مردونه اش روی سرش نشسته بود .

لبام خشک شده بود . یه لحظه به خودم اومدم . دو تا قدم دیگه به عقب برداشتم گلدون با صدای بدی از دستم افتاد و روی زمین قِل خورد . کامل عقب گرد کردم مثل دیوونه ها میدویدم . چراغای راهرو یکی یکی جلوی پام روشن میشدن . ترس بدتر به وجودم غالب شد . کیفم بین انگشتای دست چپم فشرده میشد . پاهام میل شدیدی به وایسادن داشتن اما مغزم فرمان دیگه ای میداد .

قدم برداشتن برام سخت و سخت تر میشد نگاهم با ترس اطراف و میکاوید خوب میدونستم گیر افتادنم حتمیه . سعی میکردم به سقف یا دوربین های احتمالیِ مدار بسته نگاه نکنم . با حداکثر سرعت قدم برمیداشتم . جلوی نگهبانی رسیدم نباید تعلل میکردم .

دست راستم مثل یه عضو عاریه بی حرکت کنار تنم افتاده بود ، حتم داشتم رنگ صورتم سفید شده و لبهام کبود ! ولی تو تاریکی شب دعا میکردم کمتر جلب توجه کنه !

از جلوی نگهبانی با سرعت رد شدم صدای مرد جوون و پشت سرم شنیدم :

– تشریف میبرین خانوم بزرگمهر ؟

حرفش و بی جواب گذاشتم . همین حرفش باعث شد رعشه به بدنم بیفته . اون میدونست من فقط تو ساختمونم !

بی توجه سوار ماشین سیاه رنگم شدم کیفم و پرت کردم روی صندلی . قفل در و سریع زدم و ماشین و روشن کردم . من چیکار کرده بودم ؟

پام به پدال گاز رسید خیلی سریع از اون محیط دور شدم . مدام صورت درهم و موهای مشکی رنگش جلوی چشمم بود . اشک از چشمم پایین میومد . کشتمش ؟ مرد ؟ برف پاک کنِ ماشین و به کار انداختم بارونِ شدیدی گرفته بود . متنفر بودم از این هوای خیس و دم کرده . چشمام تار میدید برف پاک کن هم کمکی به دیدِ بهتر من نمیکرد . اشکی که تو چشمم حلقه زده بود پایین افتاد انگار پتکی توی سرم خورده بود . . . من واقعا قاتل بودم ؟!

ریموت در و زدم و با سرعت سرسام آوری وارد خونه شدم . بین زمین و هوا نگه داشتم . امید جلو اومد و صداش و شنیدم :

– خوش اومدین ماشین و ببرم پارکینگ ؟

چیزی جواب دادم ؟ ندادم ؟ دستم و تکونی دادم و افتان و خیزان وارد خونه شدم صدای آواز خوندن گلی طبقه ی اول و پر کرده بود . حتی اونم تسکین خوبی برای من نبود .

از پله ها بالا رفتم صدای قدمام خوندن گلی رو قطع کرد :


romangram.com | @romangram_com