#خشم_و_سکوت_پارت_53

- تو همیشه قانع بودی .

و بعد اضافه کرد :

- از زمان تلفیق دو تا کارخونه ما پول زیادتری به دست میاریم ، تارا تو می تونستی هر چی بخوای داشته باشی .

به نظر می رسید تارا حرف او را نشنید ، او داشت به یکی از گارسون های رستوران نگاه می کرد . مرد گارسون که او و ریکی را چند دقیقه پیش در شهر دیده بود در حال پاسخ گویی به یک مشتری بود که دوباره آن ها را دید و توجهش به آن ها جلب شد . مشتری هم صندلیش را به طرف راست چرخاند که آن دو را بهتر ببیند ، گارسون که کاملا” نزدیک مشتری نشسته بود چیزی در گوش او گفت و هر دو زدند زیر خنده . تارا اول داغ شد ولی بعد از عصبانیت مانند یخ سرد شد . او و ریکی زیر چشمی گارسون را می پاییدند که تارا ناگهان مستقیم به چشمان گارسون زل زد . تارا نتوانست خنده موذیانه او را ندیده بگیرد و چشمانش به مشتری افتاد که آن لحظه سرش را یکوری کرده بود که بتواند بهتر آن ها را ببیند . سپس گارسون نگاهش را به طرف تارا گرداند ، در چشمانش حالت حیوان گونه ای وجود داشت ، چشمانش خیره و موذی بودند .

ریکی در حالی که تعجب کرده بود ، گفت :

- اون دو تا تمام مدت داشتن مارو می پاییدن . اونا همیشه با غریبه ها رفتارشون این طوریه ؟

تارا با صراحت گفت :

- آره ، با زنا رفتارشون همین طوریه .

و از این که به ریکی پیشنهاد کرده بود در شهر بگردند ، پشیمان شد .

- مردم این جا آدمای بدی نیستن ، ولی فقط خیلی علاقمندن از کار دیگران سر در بیارن . حتما” حالا همه جای پروس پیچیده که من با تو قدم می زدم .

ریکی به طرف تارا برگشت و اخمی کرد و گفت :

- مگه چه اشکالی داره ؟

- این جا انگلیس نیست . تو یونان آدم باید مواظب رفتارش باشه .

- من نمی تونم بفهمم چطور کسی می تونه بگه ما غیر این عمل کردیم ، ما فقط با هم قدم می زنیم .

تارا با بی اعتنایی شانه هایش را بالا انداخت و موضوع بحث را عوض کرد ، ولی حالت موذیانه گارسون تا مدت های مدیدی ذهن او را به خود مشغول کرده بود .

تارا به خاطر لئون هم که شده بود از این که پشت سرش حرفی بزنند متنفر بود ، زیرا برای لئون اصلا” خوب نبود که روستاییان برایش احساس تاسف کنند و بدتر از آن به او بخندند .

***

بعد از شام وقتی در ایوان نشستند ، ریکی داشت سیگار می کشید و تارا در حال خوردن شیرینی با قهوه اش بود که ریکی پرسید :

- از چیزی ناراحتی ؟ به نظر خیلی عصبانی میای .

تارا تبسمی بر لب آورد و گفت :

- چیزی نیست ، خب ، در مورد کارت بگو . راستی اون ایده ی جدیدت در مورد برگزار کردن شوهای مد تو لندن چی شد ؟


romangram.com | @romangram_com