#خیانتکار_عاشق_پارت_151

آها، جنی... داشتن روپوش هاشون رو می پوشیدن

حقا که این اسم برازندشه؛ عین جن میمونه با موهای دراز و سیخ سیخیش.

آتریسا که داشت جلوی آینه آرایش می کرد، چشم غره ای رفت و گفت:

_زود باشین!

آگاتا گفت

_باشه تو برو، من و تانیا باهم میایم.

آتریسا جوابش رو نداد و همراه اون دو تا از اتاق بیرون رفت

خط چشم نازکی کشیدم.

لامصب لنز عسلی خیلی خوشگلم کرده بود.

موهامو دم اسبی بستم، بلوز مردونه ی چهار خونه ی آبی تیره ای رو از کمدم بیرون کشیدم و شلوار جین سورمه ای کفش های آل استار مشکیم رو هم پوشیدم

لپ آگاتا رو کشیدم و در حالیکه به سمت در می رفتم، گفتم

_حرص نخور ماست عزیزم، میترشی ها!

یدونه کوبوند پس کلم

_*"

مخم جا به جا شد.

با دهن کجی گفت:

_مگه داری؟!

جلوتر از ازش راه افتادم و گفتم:

_مگه همه مثل تو بی مغزن؟

***

با احتیاط ضربه ای به مچ پاش زدم و پرسیدم:

_اینجات درد می کنه؟

نفس حبس شدش و با شدت بیرون داد

_آره

به ساق پاش هم ضربه زدم و منتظر واکنشش موندم...


romangram.com | @romangram_com