#خیانتکار_عاشق_پارت_14
_فعلا بزارش تا سه ساعت دیگه خودم بیام
_ولی...
حرفش تموم نشده بود که قطع کردم
چه قدر حرف می زنه این دختر!
نگاهی به سر و وضعم انداختم...
اول باید یه فکری برای شکمم کنم چون بین مغز و شکمم یه خط باریکه
اگه شکمم خالی باشه، مخم هم خالی میشه و اخلاقم سگی!
از بانک دور شده بودم.
برای همین با خیال راحت یه ساندویج خریدم و رونیمکت پارک نشستم.
ار فکر کردن بدم میومد، مگر در مواقع ضروری.
چون نمی تونستم کنترلش کنم.
هرز می رفت و حالم و خراب می کرد.
چیز هایی که فراموش کرده بودم رو یادم می آورد.
همون چیز هایی که ازشون فرار می کردم.
تا بتونم زندگی جدیدم رو به دور از زندگی تلخ گذشتم ادامه بدم.
f_destroyer
یه گاز به ساندویچم زدم و یه فحش هم به نگار دادم، از اول هم نباید اجاره می دادم بیاد تو گروهم
چون اشتباهاتش روی وجه ماموریت ها و خدمات ما هم تاثیر می ذاشت.
همینجوری هم یه مشت فلج ذهنی باهام بودن، این هم روشون.
فکر نکنم صد سال دیگه هم ترفیع بگیرم
یه قلپ از نوشابم خوردم و به آراد هم غر زدم
که بهم گفت: همین و ببر، قیافش نگاه نکن واسه خرده کاری ها به درد می خوره.
تو فحش وناسزا غرق بودم.
که با شنیدن صدای جونز گفتن پسری نگاهم رو دوختم به جلوم...
با لبخندی روی لب های شتریش با هیزی زل
romangram.com | @romangram_com