#خیانتکار_عاشق_پارت_134

_ناراحت نشدم...!

و می دونم که چی می خوای و چی می گی و چقدر نگرانمی...***

شلوارجین مشکی مو پوشیدم و کت اسپرت خاکیم با تیشرت مشکی کتونی های خاکی کاملا اسپرت ست کردم.

دیشب و نخوابیده بودم و چشام با وجود لنز قرمز بود قطره ی چشمی رو کردم توش تا کمی عادی شه.

روی مبل تک نفره ی سالن اول نشستم و با گوشیم ور رفتم؛ از استرس داشتم می مردم و قلبم به طرز فجیعی بلند و بی وقفه می زد

می ترسیدم بقیه صداش رو بشنون.

رامتین اومد تیپش اسپرت بود.

شلوار جین سورمه ای تیشرت سفید با طرح های مشکی انگلیسی و کت تک خاکی اسپرت

با هم ست شدیم فقط کت من جیب ها وطرح هاش بیشتر بود.

همیشه خوشتیپ و مرتب بود

نشست رو مبل روبروم، هنوز ساعت هفت صبح بود

لبخند خوشگلی زد و گفت

_صبح خیر خانم

برخلاف استرس درونم لبخند آروم بخشی زدم

_صبح خیر؛ خوب خوابیدی؟

_اوهوم تو چی؟

_کمی دیر خوابم برد ولی کافی بود

نگاهم رو متعجب کردم

_راستی رامتین! چرا خواستی انقدر زود بیدار شیم نمی تونی کارتو دیر تر انجام بدی؟

_نه نمی تونم، برای تو فرقی می کنه؟

_مهم اینه که امروز به قولت عمل می کنی و من رو می بری گردش؛ چون از وقتی اومدیم، تنها جایی که با هم رفتیم بیمارستان بوده

_خیالت راحت عشقم امروز و برات جبران می کنم

***

( دانای کل )

لبخندی به لبخندش زد؛ دوسش داشت


romangram.com | @romangram_com