#خیانتکار_عاشق_پارت_107
بگو دوست ندارم و فقط یه بازیچه ای!
بگو که حداقل با خیانتم دلت و نمی شکنم...!
با صدای رامتین از افکارش بیرون اومد
_انگلیسی که بلدی؟
سری به نشونه ی تائید تکون داد
_آره بلدم
_خوبه؛ اینجا چون شهر توریستیه بیشتر مردمش انگلیسی بلدن. پس اگه هم من پیشت نبودم و کاری داشتی مشکلی پیش نمیاد که البته من همیشه پیشتم.
روبه خدمت کار گفت اتاق خانم و نشونش بده، خدمتکار وایساد تا رائیکا بیاد و بعد پشت سرش حرکت کرد
نگاهی به اتاق انداخت بزرگ و جادار با دکور مدرن بود. نگاهش به تخت دو نفره افتاد
زمزمه کرد
_یا جد سادات!
و رو به خدمت کار گفت:
_اینجا فقط اتاق منه؟
خدمتکار با گیجی نگاهش کرد، با سر انگشت دو ضربه به شقیقش زد و زمزمه کرد: این که فارسی نمیفهمه
_me for only room this is?
و دوباره رو کرد سمت خدمتکار؛ خدمتکار لبخندی زد و کوتاه گفت
_yes
***
( رائیکا )
نگاهی به گوشی ای که رامتین بهم داده بود انداختم، با سیم کارت مخصوص ترکیه...
فعلا ریسک ارتباط با بچه ها رو نمی کردم؛مخصوصا با این گوشی!
امکان کنترل خطش زیاد بود.
گوشی و خطم رو خواست، البته گفت امانتی و بهت می دمش.
هر چند تو هواپیما داخل سرویس بهداشتیش فرمتش کردم.
اما برای محکم کاری تا خواست ازم بگیرتش با یه صحنه سازی لیز خوردم و از دستم افتاد تو آب
romangram.com | @romangram_com