#خیانتکار_عاشق_پارت_100
مطیعانه سری تکون داد
رفتم تو آبدارخونه و دوباره شربت درست کردم. و اومدم تو یه نفس سرکشید منم شربتم رو باکمی ناز خوردم
_ گلوم سوخت
خمار نگام کرد
_فدای گلوت بیا بغلم
با آرامش صداش زدم
_رامتین عشقم؟
جوابی نداد
باید مطمئن می شدم
_ پاشو رامتین...
جوابی نداد آروم خوابوندمش رو کاناپه و تیر آخروزدم
_پا میشی یا برم؟
پلکش و آروم باز کردم، نه حله
درو از داخل قفل کردم و وسایلم و در آوردم.
میز و کنار زدم و وارد اتاق مخفی شدم.
مانیتورهای زیادی رو دیوارنصب بود
که جاهای مختلف شرکت رو نشون می داد حتی اتاق شرکا و آبدارخونه
دستکشمو دست کردم تا اثر انگشت نمونه.
کامپیوترو روشن کردم.
طبق چیز هایی که نازلی گفته بود رمزش رو باز کردم.
فیلم ورودم به آبدارخونه رو ویرایش کردم قسمت شربت ریختن و دوربین رو روی گوشه ای از دیوار زوم کردم
فلش رو وصل کردم به کامپیوتر، خب شروع
1% تاصد در صد نیم ساعت وقت می برد
سراغ کمد ها رفتم و با دستگاه کوچیکی که از بچه ها گرفته بودم، برگه هاو اسناد و کپی کردم و برگردوندمشون سر جاشون
شنودی که دفعه ی اول جاسازی کرده بودم رو در آوردم. دیر شده بود هر آن امکان داشت به هوش
romangram.com | @romangram_com