#حکم_اجباری
#حکم_اجباری_پارت_30
_بله بله خانواده مهم ترين اصل زندگيه.
برديا: آخ راست مي گي بياي اين جا كي جواب دوست دخترات و بده.
_عه نگو برديا جان الان يكي مي شنوه فكر مي كنه جدي مي گي شر مي شه.
برديا: مي خواي اسمشون و بزاريم خانواده كسي نفهمه ها؟نظرت چيه؟
مي دونستم داره تيكه مي ندازه تا منو راضي كنه ،برديا آدميه كه از نقطه ضعفات بر عليه خودت استفاده مي كنه .ولي منم كم نياوردم يه لبخندي زدم و گفتم: آره يه خانواده 6 نفره؛ من ،الناز ،سميرا ،عسل ،فرنوش ،دنيا...جون چه شود.
برديا: تعارف نكن بگو مي خوام حرم سرا درست كنم ديگه.
_هي گفتي بردي جون...اينا مگه همشون باهم تو يه خونه مي سازن!؟
برديا: خب خوبه حالا رويا نباف واسه خودت...بگو ببينم مياي اين جا يا نه!؟ امير اگه به فكر آينده باشي و مي خواي واقعا موفق باشي دوسال اين جا دووم بيار فقط دو سال ،بعدش خودت مياي دستم و مي بوسي.
_خودم بيام ،كارخونه رو كه نمي تونم بيارم.
برديا: يه كارخونه هست كه خيلي وقته ديگه كار نمي كنه، اون و دادم برات بازسازي كنن تا چندهفته ديگه ام آمادس. حالا چه بهانه اي داري؟فقط شرمنده اين جا دختر بازيت و بايد ببوسي بزاري كنار.
_داداش دمت گرم پس همه چي رديفه ...حالا چيزي كه زياده دختر.
برديا: خوبه پس ايشالله كه خير باشه.من برم يكم استراحت كنم توام برو بخواب خسته اي تازه از راه رسيدي.
خودم و كش و قوسي دادم و با گفتن عصر بخير به اتاق مهمان رفتم.نرسيده به تخت پلكام سنگين شد و....
#پارت20
(يلدا)
پس ازطي کردن مسافتي طولاني،اونم باپاي پياده؛متيناباخستگي سرجاش ايستادو با درموندگي گفت:واي يلدا،اين جايه تابلونداره ماالان بدونيم کجاييم؟
_نخيرخانوم،مکان توريستي که نيومدي،بعدشم تابلوداشته باشه مثلازيرش نوشته به عمارت خان نزديک مي شويد؟
متينا اخمي کردو وسط کوچه چهار زانو نشست.
_متينا اصلاحوصله ي غرغرا وبچه بازياتوندارم،پاشوبريم بالاخره پيدا مي کنيم ديگه.
متينا:چه جوري؟بانگاه کردن به خونه ها؟
کلافه گفتم:نه پس،برمي گردم ازاول برات بومي کشم؛د پاشو ديگه.
دريغ از کوچک ترين حرکتي.
romangram.com | @romangraam