#حکم_اجباری
#حکم_اجباری_پارت_25
متينا:جون توچيزي نخوردم.
_اره،کيک وابميوه وکره مربا بايه نون کامل چيزي به حساب نمياد.
متينا:يلداتوکه ان قدربخيل نبودي بيابريم يه سوپري چيزي پيداکنيم چندتاشکلات ولواشک وازاين جورچيزابخريم بزنيم به بدن.
_اين جاخيلي پيشرفته باشن بقالي دارن دخترجون جاي شکلات ولواشکم بايدنخودوکيشميش بخري.
متينا:انقدرغرنزن پوستت چروک ميشه خانوم دکتربعدکسي نميادبگيرت.
يهوسرجام ايستادم وقيافم پکرشد.يادش بخيرتوي تهران حرف ماهم بروبيايي داشت براي خودش اماحالا....اين و باش مي گه هيچ کس نميادبگيرت،بگوکسي حاضره باتوازدواج کنه؟
متيناوقتي ديدوسط راه ايستادم وبه قيافه ي گرفتم نگاه کردباناراحتي گفت:يلداباورکن نمي خواستم ناراحتت کنم ازدهنم پريد.
اين دخترکه گناهي نداشت من زيادي لوس بودم,بالاخره حقيقتيه که نمي شه پنهانش کرد.
دستش و گرفتم وباخودم کشيدمش وگفتم:ديوونه ناراحت چيه؟يالابريم ببينيم مي تونيم قاطيه نخودکيشميشا،پاستيل وشکلاتم پيداکنيم يانه؟
به بقالي رسيديم وداخل شديم.پيرمردخوش رو ومهربوني بود.
متينا:سام عليک حاجي.
پيرمردلبخندي زدوگفت:سلام دخترم،اهل اين جانيستي نه؟
متينا:ازکجافهميدي حاجي؟
پيرمرد:دخترم من اين موهارو توي اسياب سفيدنکردم,چي مي خواي؟
متينا:آي گفتي حاجي جون،قوربونت هرچي دم دستته بده که دارم هلاک مي شم ازگشنگي.
زدم پس کله ي متيناو رو به پيرمردگفتم:حاج اقاشکلات دارين؟
پيرمرد:اره دخترم ازتوي يخچال پشت سرت بردار.
متينا:شماشکلات وتوي يخچال مي زارين حاجي؟
پيرمرد:اره دخترم اينجاهواخيلي گرمه.
romangram.com | @romangraam