#هوای_تو
#هوای_تو_پارت_98


- عروس حاجي شدن اين چيزا رم داره ديگه..





دست در كيفم مي كند تا با عابر بانكم خريدهايم را حساب كنم.. كه صداي زنگ گوشيم را از ته كيف مي شنوم...با بالا اوردن گوشي ..شماره پارسا رامي بينم..نگاهي به ساعت مي كنم و دوباره به گوشي و جوابش را مي دهم ان هم خيلي رسمي:

- بله؟

- سلام كجايي؟

حرصم را در مي اورد..و مي گويم:

- هنوز دير نكردم

نفسش را بيرون مي دهد و لحظه اي سكوت مي كند و مي گويد:

- كارت دارم.. اگه هنوز خونه نرفتي بگو بيام دنبالت

لب پايينم را گاز مي گيرم و با ناراحتي ادرس پاساژ را مي دهم ..حتما باز مصيبت جديدي در راه است





***

- خوب وايميستم تا بياد ... بعد من مي رم

- نه غزل جان ..تو برو ...

- مطمئني؟

- اره ..برو

- اخه وسيله تو دستته

كلافه نگاهش مي كنم ..با بي قيدي شانه هايش را بالا مي اندازدو با خود بلند مي گويد:

- گور باباي نگرانيم....

و سوار ماشينش مي شود..بسته ها را كنار پايم رويي زمين مي گذارم و به تنه درخت پياده رو و در حالي كه دستانم را در جيب پالتو فرو مي برم تكيه مي دهم





جلويم مي خواهد ..ناديده ام بگيرد و بي توجه به حضورم از پارك در ميايد..نگاهم نمي كند..با لبخند نگاهش مي كنم..مي دانم ..تمام حواسش به من است كه بلند مي گويم:

- هي مواظب باش لهش كردي

romangram.com | @romangraam